حـضــرت امــــــــــــــــــــــــــام عــلـی بن موسی الرضــــــــــــــــا (علیه السلام )
امام هشتم شيعيان، حضرت على
بن موس الرضا- (ع)- برطبق قول مشهور در تاريخ 11 ذيقعده سال 148 و بنا به قول
ديگرى 11 ذيحجه در مدينه چشم به جهان گشودند. جد بزرگوارشان امام صادق (ع) به
فرزندشان ، امام كاظم- عليه السلام- اشاره نموده، فرمودند: "خداوند عز و جل،
دادرس و فريادرس اين امت است و نور و فهم و حكم اين امت را كه بهترين مولود است از
صلب او بيرون خواهد آورد . . . ."
نام شريف آن حضرت،
"على"، كنيه ايشان "ابوالحسن" و القاب شريفش "رضا"
، "صابر"، "فاضل"، "رضى"، و "وفى" بوده
است كه "رضا" از همه معروفتر است. مادر آن حضرت، اسامى متعددى داشتند،
از جمله: تكتم، نجمه، سمانه، اروى و ام البنين.
حضرت رضا (ع) به علم و دانش
معروف و مشهور بودند. مأمون، خليفه عباسى، مجالس متعددى با حضور فقها، متكلمين و
علماى اديان مختلف تشكيل مىداد تا با آن امام مناظره كنند و ايشان كه از آبشخور
وحى، سيراب و دروازه شهر علم و حكمت نبوى بودند، بر همگى غالب مىآمدند و همگان به
قصور فهم و دانش خويش در برابر اين درياى بىپايان اعتراف مىنمودند مناظرات آن حضرت
را که درطول عمربا علمای یهودی و نصرانی و مذاهب دیگرکرده است حضرت آیت الله مکارم
شیرازی درکتاب به نام مناظرات امام رضا(ع) جمع آوری کرده است متوانید به آن مراجعه
نمائید. امام صادق- (ع)- مكررا به فرزندشان امام كاظم-(ع)- میفرمودند: "عالم
آل محمد در صلب تو است اى كاش من، او را درك میكردم! او همنام اميرالمؤمنين، على-
(ع)- است."
از جمله خصوصيات اخلاقى آن
حضرت اين است كه ايشان هيچ گاه سخنى را قطع نمىكردند. در حضور ديگران پاى خود را
دراز نمىكردند و هيچ گاه آب دهان بر زمين نمی انداختند و چون سفره غذا را می گستراندند،
با تمام غلامان خود بر سر سفره حاضر مى شدند و غذا مى خوردند و از هر غذايى كه در
سفره بود، بهترين قسمت آن را جدا كرده، براى مستمندان مى فرستادند. بسيار صدقه مى دادند
و اين كار رابيشتر اوقات در تاريكى شب به انجام مىرساندند.
مأمون، خليفه عباسى، همچون
اسلاف پيشينش، اهل بيت پيامبر- (ع)- را بزرگترين مانع حكومت خود مىدانست. لذا در
صدد مهاركردن اين خطر عظيم برآمد، ولى نه به روش پيشينيان كه همواره از راه زور
وارد مىشدند و با سياستى ماهرانه، امام را به خراسان طلبيد. ابتدا خواست خود را از
خلافت عزل كند و امام را به اين مقام منصوب كند. تا هم مقام خلافت را (كه منصبى
الهى است) پايين آورد منصبى دنيايى وانمود سازد. و در نظر مردم پست جلوه دهد و
همچنين وانمود كند كه لازم نيست خليفه را پيامبر و ائمه (ص) از جانب خداوند معرفى
كنند، بلكه او نيز مىتواند چنين كند و امام را نيز طالب حكومت معرفى كند. همچنين
او قصد داشت شورش هايى را كه در اطراف مملكت اسلامى توسط سادات رهبرى مى شد خاموش
سازد زيرا اگر بزرگ خاندان تشيع و رهبر آنان با حكومت سازش مىكرد، بقيه نيز مهر
سكوت بر لب مىزدند. امام در پاسخ درخواست وى فرمود: "اگر خلافت را خداوند
براى تو قرار داده است، جايز نيست آن را به ديگرى واگذار كنى و اگر خلافت از آن تو
نيست، پس نمى توانى تفويض كنى." مأمون با شدت هر چه تمامتر اصرار مى كرد و
سعى داشت امام را به قبول اين امر وادار كند، ولى آن حضرت نمىپذيرفتند. سرانجام
مأمون گفت: "اگر خلافت را نمىپذيرى، پس ولايت عهدى مرا بپذير!" بين امام
و مأمون سخنانى رد و بدل شد و امام به مأمون فرمود: "من مى دانم غرض تو
چيست." مأمون گفت: "غرض من چيست؟" فرمود:"تو مى خواهى به مردم
وانمود كنى كه على بن موسى الرضا دنيا را ترك نكرده بود، بلكه دنيا او را ترك كرده
بود و اكنون كه توانست به دنيا دست يابد، ولايتعهدى را قبول كرد." مأمون گفت:
"شما پيوسته سخنان ناگوار مى گويى و از قدرت و خشم من در امان مانده اى. به
خدا قسم، اگر ولايتعهدى را نپذيرى، گردنت را مى زنم!" امام فرمود:
"خداوند نفرموده است كه من خود را به هلاكت افكنم و اگر مجبور باشم، قبول مى كنم،
به شرطى كه كسى را عزل و نصب نكنم و هيچ رسم و سنتى را بر هم نزنم و قانون جديدى
وضع نكنم و تنها از دور بر امر خلافت نظر كنم." و مأمون پذيرفت. اين واقعه در
روز پنچم رمضان رخ داد و روز بعد مأمون از اطرافيان و مردم براى ايشان بيعت گرفت و
از آن پس خطيبان و سخنرانان نام امام رضا (ع) را در سخنرانيها با عنوان
"وليعهد مسليمن" ذكر مى كردند. همچنين مأمون دختر خود "ام
حبيب" را به ازدواج امام و دختر ديگرش "ام الفضل" را به ازدواج
امام جواد- (ع)- درآورد و بين خود و ايشان قرابت برقرار كرد.
پس از اتمام ماه مبارك
رمضان، مأمون تصميم گرفت كه نماز عيد فطر را امام رضا- عليه السلام- برگزار كنند.
لذا درخواست خود را مطرح كرد. حضرت فرمودند: "من ولايتعهدى را قبول كردم بشرط
آنكه در امور مداخله نكنم. "اما مأمون پاسخ داد: "غرض من آن است كه
مردم، فضل شما را بشناسند و ولايتعهديتان مستحكم شود." اصرار امام سودى
نداشت، زيرا مردم نيز خواهان اقامه نماز توسط حضرت شدند، لذا امام فرمودند:
"نماز عيد را به همان روشى خواهم خواند كه جدم رسول خدا و اميرالمؤمنين
مىخواندند." مأمون نيز پذيرفت . حضرت غسل كردند، و عمامه اى سفيد بر سر
بستند، درحالى كه يك طرف آن را در ميان سينه خود و طرف ديگر را بين دو كتف انداخته
بودند، عطر استعمال كردند و با عصا به راه افتادند و به غلامان امر كردند كه هر
عملى را كه ايشان انجام مىدهند، تكرار كنند. امام جامه هاى خود را تا نصف ساق بالا
زده، با پاى برهنه به راه افتادند و پس از اندكى حركت، سر به سوى آسمان بلند كردند
و تكبير گفتند و به دنبال آن همگان نيز چنين كردند.
امراى لشكر كه اين حالت
معنوى را مشاهده كردند، از اسبها پياده شده، با پاى برهنه به دنبال حضرت حركت
كردند. كار به جايى رسيد كه تمام مردم شهر در حالى كه مى گريستند به دنبال فرزند
پيامبر (ص) به راه افتادند. اين كار، يك اقبال عمومى به طرف امام- عليه السلام- و
ضرب هاى خطرناك بر پيكر مأمون بود. او سخت به وحشت افتاد و با بهانه جويى و
عذرتراشى، امام را از بين راه بازگرداند و امامت را شخص ديگرى عهده دار شد.
نفوذ معنوى امام چنان عظيم
بود كه نقشه هاى شوم مأمون نقش بر آب شد و نتوانست نتيجه اى مطلوب از عمل خود
بگيرد. لذا تصميم گرفت آن حضرت را به شهادت برساند. امام هنگام ورود به خراسان به
منزل "حميد بن قحطبه" وارد شدند و محل قبر خود را مشخص ساختند. حضرت به
"ابوالصلت"- يكى از اصحاب خود- فرمودند: "مأمون مرا شهيد خواهد كرد
و مى خواهد قبر پدرش را قبله قبر من قرار دهد (يعنى مرا طورى دفن كند كه روى من به
طرف قبر او باشد)، ولى سنگ بزرگى در آن محل است كه كسى نخواهد توانست آن را بشكند
. . ." آنگاه كيفيت حفر قبر خود را براى وى توضيح دادند.
مأمون آن حضرت را با انگور
مسموم وبنا به روايتى، با انار مسموم كرده، به شهادت رساند. در تاريخ شهادت آن
حضرت اختلاف است. بعضى 14 و بعضى 17 و بعضى روز آخر ماه صفر سال 203 و بعضى 23
ذيقعده را تاريخ شهادت ايشان دانسته اند.
حديثى از آن حضرت:
امام در راه سفر خود به
خراسان، وارد نيشابور شدند. عده بسيار زيادى دور حضرت را گرفتند و از ايشان طلب
حديث كردند. حضرت از پدرشان حضرت كاظم- (ع)-، از پدرشان امام جعفر صادق (ع)، از
امام محمد باقر (ع)، از امام زين العابدين (ع)، از امام حسين (ع) از على بن ابى
طالب (ع)، از رسول خدا- (ص)- نقل فرمودند كه جبرئيل به آن حضرت عرض كرد:
"خداوند مىفرمايد: كلمة لا إله إلا الله حصنى. فمن دخل حصنى، أمن من عذابى :
كلمه لا إله إلا الله قلعه من است و هر كس داخل قلعه من شود، از عذابم در امان
است." (برطبق برخى نقلها پس از لختى درنگ، فرمود:بشروطها و أنا من شروطها:
اين امر شروطى دارد و من - يعنى پذيرش ولايت من - از جمله آن شروط هستم.)
هشت درس و پيام از هشتمين
امام(ع)
1- عبادت و نيايش
شيخ صدوق (متوفا به سال 381)
ازابراهيم بن عباس نقل مىكند كه: حضرت رضا(ع) در شب كم مىخوابيد و بيشتر
بيدارمىماند، اكثر شبهايش را از اول شب تا صبح احيا مىداشت (و به عبادت و
نيايشمىپرداخت).
و حتى اهل منزل خود را به
نماز شب وادار مىساخت.
شيخ صدوق در جاى ديگر از
رجاء بن ابىضحاك نقل مىكند كه وى گفت:
مامون به من ماموريت داد تا
حضرت رضا(ع) را (به اجبار) از مدينه به مروبياورم (تا تحت نظر باشد) و دستور داشتم
از راه مخصوصى امام را بياورم و وى رااز قم عبور ندهم (چون مركز شيعيان بود و
احتمال شورش مىرفت) و شب و روزمىبايستبه نگهبانى از آن حضرت مشغول باشم. از
مدينه تا مرو با حضرت بودم، بهخدا سوگند كسى را مانند او در تقوا و كثرت ذكر خدا
و خوف از او در تمام اوقاتنديدم. و سپس به تفصيل، كيفيت اداى نمازها و ذكرها و
راز و نيازهاىحضرتراشرحمىدهد.
آن حضرت درباره وحشت و هراس
شيطان از نماز و نمازگزارمىفرمايد:
شيطان همواره از مومنى كه
مراقب وقت نمازهاى پنجگانهاش باشد در هراساست و در صورتى كه وى نمازهاى خود را
ضايع كند بر او جرات پيدا مىكند و كم كماو را در گناهان بزرگ مىاندازد.
برخيز و شست و شو كن با اشك
خود وضو كن تحصيل آبرو كن در پيشگاه يزدان دور افكن اين ريا را وين كبر و اين هوى
رايكدم بخوان خدا را چون عاشقى پريشان
2- انس به قرآن و تامل در آن
اصولا پيوند ميان قرآن و
عترت پيوندى عميق،جاودانه و پايدار است كه حديثشريف ثقلين بدان شهادت داده است.
شيخ صدوق از يكى از معاصران
حضرت چنين نقل كرده است: همه كلام حضرت و جوابها ومثالهايش برگرفته از قرآن بود،
هر سه روز يك بار قرآن را ختم مىكرد و مىفرمود:
اگر بخواهم در كمتر از سه
روز هم مىتوانم آن را ختم نمايم اما هرگز به آيهاىنمىرسم مگر اينكه در معناى
آن و اينكه درباره چه چيزى و در چه وقتى نازل گشته،مىانديشم.
آن حضرت در مورد پيروى از
قرآن مىفرمايد: قرآن كلام و سخن خداست ازآن نگذريد و هدايت را در غير آن نجوييد
كه گمراه مىشويد.
3- اطاعت از ولى امر
اساسا تمامى ائمه
اطهار(عليهم السلام) تا قبل از رسيدن بهمقام امامت مطيعترين فرد نسبتبه ولى امر
خويش بودهاند.
امام كاظم(ع) فرمودهاند:
«على، پسرم، بزرگترين فرزندم
است و سخنانم راشنواتر و دستوراتم را مطيعتر است».
و اينك ما كه در زمان
غيبتحضرت صاحبالعصر(ع) بسر مىبريم نيز بايستى با تمام توان خويش از ولايت فقيه
كه منصبنمايندگى از جانب حضرت حجت(ع) است، حمايت و پاسدارى نماييم. و چه بسيار
دور ازحقيقتاند آنان كه با طرح شبهات كودكانه مىخواهند اصل ولايت فقيه را زير
سؤالبرند، در صورتى كه اطاعت از ولى فقيه در زمان غيبت، مورد تصريح
حضراتمعصومين(عليهم السلام) قرار گرفته است و حضرت آیت الله خمينى نيز به تفصيل
در كتابولايت فقيه به شرح آن پرداختهاند.
در قسمتى از كتاب فوق
مىخوانيم:
الفقهاء امناء الرسل ..
همانطور كه پيغمبر اكرم مامور اجراى احكام و برقرارىنظامات اسلام بود و خداوند او
را رئيس و حاكم مسلمين قرار داده و اطاعتش راواجب شمرده است فقهاى عادل هم بايستى
رئيس و حاكم باشند و اجراى احكام كنند ونظام اجتماعى اسلام را مستقر گردانند.
4- علم و دانش
شيخ طبرسى (از علما و
دانشمندان قرن ششم) نقل مىكند كه:
امام كاظم(ع) همواره به
فرزندان خويش مىفرمود: اين برادر شما، على بن موسى،عالم آل محمد است، پس از وى در
مورد اديان خود بپرسيد و آنچه به شما تعليممىدهند را حفظ كنيد، چرا كه از پدرم
(امام صادق(ع» چندين بار شنيدم كهمىفرمود:
عالم آل محمد در صلب توست و
اى كاش او را درك مىكردم. يك بار خودآن حضرت فرمودند:
من در روضه (مسجد النبى ص)
مىنشستم، در مدينه دانشمندان زيادى بودند، هرگاهيكى از آنها در پاسخ دادن به
مطلبى عاجز مىگشت، همگى به من اشاره مىكردند ومسائلى را پيش من مىفرستادند و من
به آنها پاسخ مىدادم.
آرى! از سربلندىنديده قافش
صداى سيمرغ.
شيخ طبرسى از هروى نقل كرده
است كه: هيچ كس را دانشمندتر از على بن موسىالرضا(ع) نديدم و هيچ دانشمندى نيز وى
را نديد مگر اينكه همانند من به فضل ودانش او شهادت داد.
5-امر به معروف و نهى از
منكر
طبق تصريح آيات قرآن و رواياتاهل
بيت(عليهم السلام) امر به معروف و نهى از منكر از اهميت ويژهاى برخورداراست و
اصولا ساير واجبات به واسطه آن دو برپا مىگردند.
اميرالمؤمنين(ع) فرموده است:
امر به معروف و نهى از منكر
را ترك مكنيد كه در غير اين صورت ستمگران برشما مسلط مىگردند و آنگاه هر قدر هم
كه دعا كنيد اجابتنمىشود.
در جاى ديگر نيز فرمودهاند:
قوام دين در سه چيز خلاصه
مىشود:
امر به معروف، نهى از منكر و
اقامه حدود.
با توجه به فرمايش حضرت رسول
اكرم(ص) كه بالاترين جهاد سخنعدلى است كه نزد فرمانرواى ظالمى ايراد گردد حضرت
رضا(ع) در مقاطع مختلفزندگى خويش با جلوههاى گوناگون توانستبا بالاترين جهاد
سياستهاى باطلزمامداران ستمگر زمان خويش را نقش بر آب نمايد و چهره حق و حقيقت
رابنماياند.
نقش امر به معروف و نهى از
منكر به حدى در زندگى آن حضرت بارز بود كه يكى ازمهمترين علل شهادت حضرت رضا(ع)
محسوب مىگردد.
مرحوم شيخ صدوق در كتاب عيون
اخبار الرضا(ع) در باب اسباب شهادت آن حضرت، سهخبر نقل كرده است كه مويد ادعاى
مزبور مىباشد.
و جالب اينجاست كه در ضمن
خبراول حضرت به پرونده ثروتهاى بادآورده مامون و غيرقانونى بودن آنها نيز
اشارتكرده است.
مرحوم شيخ كلينى (متوفا به
سال329) درباره عذاب تاركان امر به معروف و نهىاز منكر حديثى از امام رضا(ع) نقل
كرده كه آن حضرت از قول رسول خدا(ص) فرموده:
زمانى كه امت من نسبتبه امر
به معروف و نهى از منكر سهل انگارى كنند ومسووليت را به گردن يكديگر اندازند (و هر
كس منتظر اين باشد كه ديگرى آن راانجام دهد) در اين صورت بايستى منتظر عذاب الهى
باشند و اين كار آنها به منزلهاعلان جنگ با خداست.
يكى از كنيزان مامون چنين
گفته است:
«هنگامى كه در منزل مامون
بوديم در بهشتى از خوردنىهاى و نوشيدنىها و بوى خوش و پول فراوان بسرمىبرديم
اما همين كه مامون مرا به امام رضا(ع) بخشيد ديگر از آن همه ناز ونعمتخبرى نبود،
زنى كه سرپرست ما بود، شب ما را بيدار مىكرد و به نماز وادارمىساخت كه بر ما سخت
و گران مىآمد و آرزو مىكردم از آنجا رهايى يابم ..»
كهالبته به زودى توسط حضرت
به ديگرى بخشيده شد زيرا لياقتخدمت در منزل امام رانداشت.
همانطور كه ملاحظه مىشود،
امام نسبتبه نماز شب خواندن اهل منزل عنايتداشتند و لذا به سرپرست زنان دستور
داده بودند كه آنها را در آن موقع بيدارنمايند.
در اينجا يادآورى اين نكته
بجاست كه ميان «تحميل عقيده» و «تحميلعمل در برخى امور» تفاوت وجود دارد. در
قرآن كريم مىخوانيم:
«لا اكراه فى الدين»[در دين
تحميل عقيده راه ندارد.] در صورتى كه تحميل عمل در برخى ازموارد كه مصلحتبالاترى
وجود دارد نه تنها جايز بلكه ضرورى مىباشد. به عنوانمثال وقتى معلمى دلسوز،
دانشآموز خود را به انجام پارهاى از تكاليف وادارمىسازد، هيچگاه نمىخواهد
تحميل عقيده نمايد بلكه به خاطر در نظر گرفتن صلاح ومصلحت دانشآموزش به وى نوعى
عمل را اجبار مىكند و چه بسا همان دانشآموز پس ازرسيدن به مدارج عالى علمى از
كار معلم بسيار خشنود و دلشاد گردد.
تذكرات دلسوزانه خمينى كبير
را مرورى دوباره كنيم: بايد همه بدانيم كه آزادىبه شكل غربى آن كه موجب تباهى
جوانان و دختران و پسران مىشود از نظر اسلام وعقل محكوم است و تبليغات و مقالات و
سخنرانىها و كتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفتعمومى و مصالح كشور حرام است و بر
همه ما و همه مسلمانان جلوگيرى از آنها واجباست و از آزادىهاى مخرب بايد جلوگيرى
شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچهبرخلاف مسير ملت و كشور اسلامى و مخالف با
حيثيت جمهورى اسلامى استبطورقاطع اگرجلوگيرى نشود همه مسوول مىباشند و مردم و
جوانان حزباللهى اگر برخورد به يكىاز امور مذكور نمودند به دستگاه هاى مربوطه
رجوع كنند و اگر آنان كوتاهى نمودندخودشان مكلف به جلوگيرى هستند خداوند تعالى
مددكار همه باشد.
6- هشيارى سياسى و سازش
ناپذيرى
ائمه(عليهم السلام) نه فقط
خود با دستگاه هاىظالم و دولتهاى جائر و دربارهاى فاسد مبارزه كردهاند بلكه
مسلمانان را به جهادبر ضد آنها دعوت نمودهاند، بيش از پنجاه روايت در وسائل
الشيعه و مستدركو ديگر كتب هست كه «از سلاطين و دستگاه ظلمه كنارهگيرى كنيد و به
دهان مداحآنها خاك بريزيد، هر كس يك قلم به آنها بدهد يا آب در دواتشان بريزد
چنين وچنان مىشود ..» خلاصه دستور دادهاند كه با آنها به هيچ وجه همكارى نشود
وقطع رابطه بشود.
مرحوم شيخ كلينى از قوليكى
از ياران امام رضا(ع) مىنويسد:
پس از آنكه حضرت رضا(ع) به
امامت رسيد سخنانى ايراد فرمود كه بر جان وىترسيديم و لذا به آن حضرت عرض شد:
مطلبى آشكار كردى كه بيم داريم اين طاغوت(هارون) بر عليه شما اقدامى كند، و حضرت
در جواب فرمود:
هر كارى مىتواند انجام دهد
..
و بالاخره پس از به قدرت
رسيدن مامون، با حركتها و موضعگيريهاى دقيق وحكيمانه نقش عظيم خويش را به خوبى
ايفا نمود.
همانطور كه معروف است مامون
در ميان خلفاى بنىعباس از همه داناتر و زيركتربود، از علوم مختلف آگاهى داشت و
تمام اينها را وسيلهاى براى پيشبرد قدرتشيطانى خويش قرار داده بود و از همه
مهمتر جنبه عوام فريبى وى بود. وى با طرحيك نقشه حساب شده، ولايت عهدى حضرت را
پيشنهاد كرد كه اهداف مختلفى را دنبالمىنمود از جمله: در هم شكستن قداست و
مظلوميت امامان شيعه و پيروانشان،مشروعيتبخشيدن به حكومتخويش و خلفاى جور قبلى و
كسب وجهه و حيثيتبراى خويش،تخطئه شيعيان مبنى بر عدم اعتنا به دنيا و رياست،
كنترل مركز و كانون مبارزات، دور كردن امام از مردم و تبديل امام به يك عنصر
دربارى و توجيهگر دستگاه.
آرى نمونههاى هشيارى
وتيزبينى آن حضرت در قضاياى متعددى جلوهگر است مانند ماجراى نماز عيد كه هر چندبا
پيشنهاد مامون بود اما حركت و شيوه حضرت به گونهاى بود كه مامون دستورجلوگيرى از
اقامه نماز را صادر كرد و به قول آیت الله خامنه ای که می فرماید. «مامون را
درميدان نبردى كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد.»
7- تواضع و فروتنى
مرحوم شيخ صدوق به نقل از
يكى از معاصران حضرت رضا(ع)مىنويسد: چون سفره انداخته مىشد، غلامانش حتى دربان و
نگهبان نيز با اوسر يك سفره مىنشستند.
مرحوم ابن شهر آشوب (متوفا
به سال 588) نيز مىنويسد:
روزى امام وارد حمام شد،
مردى (كه حضرت را نمىشناخت) از وى درخواست كرد تا اورا كيسه كشد، امام نيز پذيرفت
و مشغول شد. حاضران به آن مرد، حضرت را معرفىكردند و او با كمال شرمندگى و
سرافكندگى از حضرت پوزش خواست اما حضرت رضا(ع)او را آرام نمود و به كار خود همچنان
ادامه داد.
مرحوم كلينى طبق حديثى
فرموده:
شبى امام مهمان داشت، در
ميان صحبت، چراغ دچار نقص گشت، مهمان خواستآن را اصلاح نمايد ولى حضرت اجازه نداد
و خود به اصلاح آن پرداخت.
مرحوم علامه مجلسى (متوفا به
سال 1111) چنين نقل كرده است:
مردى از اهالى بلخ گويد:
در سفر خراسان با حضرت همراه
بودم، به دستور وى سفرهانداخته شد و خدمتكاران و غلامان، چه سياهان و چه غير
ايشان، همگى را بر سر يكسفره نشاند، به امام عرض كردم:
فدايتشوم خوب بود براى
اينها سفره جداگانهاىمىانداختيد. حضرت فرمود:
ساكتباش.
پروردگار همه يكى است، پدر و
مادر همه يكى است و پاداش و جزا (فقط) به عملبستگى دارد (نه بر حسب و نسب و جاه و
مقام).
8- احترام و محبتبه ديگران
مرحوم اربلى (از دانشمندان
قرن هفتم) در خبرىكه نقل نموده است از قول يكى از معاصران امام رضا(ع) مىنويسد:
هرگز نديدم كهامام در سخن
خويش نسبتبه كسى بىاحترامى كند و هرگز نديدم كه كلام ديگرىرا قطع كند، و
مىگذاشت تا سخنانش به پايان رسد .. هيچگاه در برابر كسى كهمقابلش نشسته بود
پاهايش را دراز نمىكرد و تكيه نمىزد. هرگز نديدم به هيچيكاز خدمتكاران و
غلامانش ناسزا گويد ..
آن حضرت فرموده است:
محبتبه ديگراننيمى از
عقلانيت و خرد ورزى است.
و از آنجا كه درصد قابل
توجهى از كينهها ودلخورىها به سبب سخنان بىمورد و بعضا نيشدارى است كه نسبتبه
يكديگر اظهارمىگردد و شايد در اكثر موارد نيز بىقصد و غرض باشد آن حضرت
فرمودهاند:
سكوت موجب جلب محبت مىگردد.
معذرت ازمولایمان ثامن
الحجج(ع)
در پايان، از محضر نورانى
امام رئوف و مهربان حضرت رضا(ع) معذرت مىطلبیم; چرا كه بيان يك ويژگى از ويژگي هاى
خدادادی ايشان ازعهده كسى ساخته نيست.
كتاب فضل ترا آب بحر كافى نيست كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم ...
ترتیب کننده: مدیر وبسایت التماس دعا...