حـضـــرت امـــام مــــــــهـــــــــدی بــن الـحسن ( -عجل الله تعالی فرجه شریف -)
دوازدهمين پيشواى معصوم، حضرت حجة بن الحسن
المهدى، امام زمان - عجل الله تعالى فرجه - در نيمه شعبان سال 255 هجرى در شهر
«سامرأ» ديده به جهان گشود. او همنام پيامبر اسلام (م ح م د) و هم كنيه آن حضرت
(ابوالقاسم) است. ولى پيشوايان معصوم از ذكر نام اصلى او نهى فرمودهاند. از جمله
القاب آن حضرت، حجت، قائم، خلف صالح، صاحب الزمان ، بقية الله است و مشهورترين آنها «مهدى» مىباشد.پدرش، پيشواى
يازدهم حضرت امام حسن عسكرى - عليه السلام - و مادرش، بانوى گرامى «نرجس »است كه
بنام «ريحانه»، «سوسن» و «صقيل» نيز از او ياد شده است. ميزان فضيلت و معنويست
نرجس خاتون تا آن حد، والا بود كه «حكيمه» خواهر امام هادى - عليه السلام - كه خود
از بانوان عاليقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خويش، و خود را
خدمتگزار او مىناميد.حضرت مهدى دو دوره غيبت داشت: يكى كوتاه مدّت (غيبت صغرى) و
ديگرى دراز مدّت (غيبت كبرى). اولى، از هنگام تولد تا پايان دوران نيابت خاصّه
ادامه داشته و دومى، با پايان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قيام آن حضرت
طول خواهد كشيد.
تولدحضرت مهدى (ع) ازديدگاه علماى
اهل سنت
چنانكه توضيح خواهيم داد، اعتقاد به موضوع
مهدويت اختصاص به شيعه ندارد، بلكه بر اساس روايات فراوانى كه از پيامبر اكرم (ص)
رسيده، علماى اهل سنت نيز اين موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعاً تولد حضرت
مهدى را انكار مىكنند و مىگويند: شخصيتى كه پيامبر اسلام از قيام او خبر داده،
هنوز متولد نشده است و در آينده تولد خواهد يافت!
با اين حال تعداد قابل توجهى از مورخان و
محدّثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در كتب خود ذكر كرده و آن را يك واقعيت
دانستهاند. بعضى از پژوهشگران بيش از صد نفر از آنان را معرفى كردهاند.
ديدارحضرت مهدى (ع)
چنانكه در سيره امام حسن عسكرى - عليه السلام -
نگاشتيم، از آنجا كه حكومت ستمگر عباسى، به منظور دستیابى به فرزند آن حضرت و كشتن
او، خانه امام را سخت تحت كنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدى - عليه
السلام بر اساس طرح دقيق و منظمى كه پيشاپيش،
از سوى امام در اين مورد ريخته شده بود، كاملاً به صورت مخفى و دور از چشم مردم و
حتى شيعيان صورت گرفت. مستندترين گزارش در اين زمينه، از طرف «حكيمه» عمه حضرت
عسكرى عليه السلام - رسيده كه از نزديك شاهد تولد حضرت مهدى - عليه السلام - بوده
است. اما بايد توجه داشت كه اين پنهانكارى به آن معنا نيست كه بعدها يعنى در مدت 5
- 6 سال آغاز عمر او، كه امام يازدهم در حال حيات بود، كسى آن بزرگوار را نديده
بود، بلكه - چنانكه يك نمونه از آن را در زندگانى حضرت عسكرى نوشتيم - افراد خاصى
از شيعيان در فرصتهاى مناسب و گوناگون به ديدار آن حضرت نائل مىشدند تا به تولد و
وجود وى يقين حاصل كنند و در موقع لزوم به شيعيان ديگر اطلاع دهند. دانشمندان ما
جريان اين ديدارها را به صورت گسترده گزارش كردهاند ، ولى شايد مهمترين آنها
ديدار چهل تن از اصحاب امام عسكرى - عليه السلام - با آن حضرت می باشد كه تفصيل آن
بدين قرار بوده است:
«حسن بن ايوب بن نوح» مىگويد: ما براى پرسش
درباره امام بعدى، به محضر امام عسكرى - عليه السلام - رفتيم. در مجلس آن حضرت چهل
نفر حضور داشتند. عثمان بن سعيد (يكى از وكلاى بعدى امام زمان) بپا خاست و عرض
كرد: مىخواهم از موضوعى سؤال كنم كه درباره آن از من داناترى. امام فرمود: بنشين.
عثمان با ناراحتى خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هيچ كس از مجلس بيرون نرود.
كسى بيرون نرفت و مدتى گذشت. در اين هنگام، امام، عثمان را صدا كرد. او بپا خاست.
حضرت فرمود: مىخواهيد به شما بگويم كه براى چه به اينجا آمدهايد؟ همه گفتند:
بفرماييد. فرمود: براى اين به اينجا آمدهايد كه از حجت و امام پس از من بپرسيد.
گفتند: بلى. در اين هنگام پسرى نورانى همچون پاره ماه كه شبيهترين مردم به امام
عسكرى - عليه السلام - بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود: «اين، امام
شما بعد از من و جانشين من در ميان شما است. فرمان او را اطاعت كنيد و پس از من
اختلاف نكنيد كه در اين صورت هلاك مىشويد و دينتان تباه مىگردد...»
علل سياسى - اجتماعى غيبت
شكى نيست كه رهبرى پيشوايان الهى به منظور هدايت
مردم به سر منزل كمال مطلوب است و اين امر در صورتى ميّسر است كه آنها آمادگى بهره
بردارى از اين هدايت الهى را داشته باشند. اگر چنين زمينه مساعدى در مردم وجود
نداشته باشد، حضور پيشوايان آسمانى در بين مردم ثمرى نخواهد داشت. متأسفانه فشارها
كه بويژه از زمان امام جواد - عليه السلام - به بعد بر امامان وارد شد، و
محدوديتهاى فوق العادهاى كه برقرار گرديد - به طورى كه فعاليتهاى امام يازدهم و
دوازدهم را به حداقل رسانيد - نشان داد كه زمينه مساعد جهت بهره مندى از هدايتها و
راهبريهاى امامان در جامعه (در حدّ نصاب لازم) وجود ندارد. ازينرو حكمت الهى اقتضا
كرد كه پيشواى دوازدهم، كه خواهيم گفت، غيبت اختيار كند تا موقعى كه آمادگى لازم
در جامعه به وجود آيد. البته همه اسرار غيبت بر ما روشن نيست ولى شايد نكتهاى كه
گفتيم رمز اساسى غيبت باشد. در روايات ما، در زمينه علل و اسباب غيبت، روى سه موضوع
تكيه شده است:
الف - آزمايش مردم چنانكه مىدانيم يكى از سنتهاى ثابت الهى،
آزمايش بندگان و انتخاب صالحان و گزينش پاكان است. صحنه زندگى همواره صحنه آزمايش
است تا بندگان از اين راه در پرتو ايمان و صبر و تسليم خويش در پيروى از اوامر
خداوند تربيت يافته و به كمال برسند و استعدادهاى نهفته آنان شكوفا گردد. در اثر
غيبت حضرت مهدى، مردم آزمايش مىشوند: گروهى كه ايمان استوارى ندارند، باطنشان
ظاهر مىشود و دستخوش شك و ترديد مىگردند و كسانى كه ايمان در اعماق قلبشان ريشه
دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ايستادگى در برابر شدائد، پختهتر و
شايسته تر مىگردند و به درجات بلندى از اجرا و پاداش الهى نائل مىگردند. امام
موسى بن جعفر - عليه السلام - فرمود: هنگامى كه پنجمين فرزندم غايب شد، مواظب دين
خود باشيد، مبادا كسى شما را از دين خارج كند. او ناگزير غيبتى خواهد داشت، به
طورى كه گروهى از مؤمنان از عقيده خويش بر مىگردند. خداوند به وسيله غيبت، بندگان
خويش را آزمايش مىكند...از سخنان پيشوايان اسلام بر مىآيد كه آزمايش به وسيله
غيبت حضرت مهدى، از سختترين آزمايشهاى الهى است. و اين سختى از دو جهت است: 1- از جهت اصل غيبت، كه چون بسيار طولانى
مىشود بسيارى از مردم دستخوش شك و ترديد مىگردند. برخى در اصل تولد و برخى ديگر
در دوام عمر آن حضرت شك مىكنند و جز افراد آزموده و مخلص و داراى شناخت عميق، كسى
بر ايمان و عقيده به امامت آن حضرت باقى نمىماند. پيامبر اسلام ضمن حديث مفصلى
مىفرمايد: مهدى از ديده شيعيان و پيروانش غايب مىشود و جز كسانى كه خداوند دلهاى
آنان را جهت ايمان، شايسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار
نمىمانند 2- از نظر سختيها و فشارها و
پيش آمدهاى ناگوار كه در دوران غيبت رخ مىدهد و مردم را دگرگون مىسازد، به طورى
كه حفظ ايمان و استقامت در دين، كارى سخت دشوار مىگردد و ايمان مردم در معرض
مخاطرات شديد قرار مىگيرد.ب - حفظ جان امام خداوند، به وسيله غيبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ كرده است، زيرا اگر آن
حضرت از همان آغاز زندگى در ميان مردم ظاهر مىشد، او را مىكشتند بر اين اساس اگر
پيش از موعد مناسب نيز ظاهر شود، باز جان او به خطر مىافتد و به انجام مأموريت
الهى و اهداف بلند اصلاحى خود موفق نمىگردد. «زراره»، يكى از ياران امام صادق -
عليه السلام - مىگويد: امام صادق - عليه السلام - فرمود: امام منتظر، پيش از قيام
خويش مدّتى از چشمها غايت خواهد شد. عرض كردم: چرا؟ فرمود: بر جان خويش بيمناك
خواهد بود .
ج - آزادى از يوغ بيعت با طاغوتهاى
زمان پيشواى دوازدهم، هيچ رژيمى را، حتى از روى تقيه،
به رسميّت نشناخته و نمىشناسد. او مأمور به تقيه از هيچ حاكم و سلطانى نيست و تحت
حكومت و سلطنت هيچ ستمگرى در نيامده و در نخواهد آمد، چرا كه مطابق وظيفه خود عمل
مىكند و دين خدا را به طور كامل و بى هيچ پرده پوشى و بيم و ملاحظهاى اجرا
مىكند. بنابراين جاى هيچ عهد و ميثاق و بيعت با كسى و مراعات و ملاحظه نسبت به
ديگران باقى نمىماند.
غيبت صغرى و كبرى
چنانكه گفتيم، غيبت امام مهدى به دو دوره تقسيم
مىشود: «غيبت صغرى» و «غيبت كبرى». غيبت صغرى از سال 260 هجرى (سال شهادت امام
يازدهم) تا سال 329 (سال در گذشت آخرين نايب خاص امام) يعنى حدود 69 سال بود. در
دوران غيبت صغرى، ارتباط شيعيان با امام بكلى قطع نبود و آنان، به گونهاى خاص و
محدود، با امام ارتباط داشتند. توضيح آنكه: در طول اين مدّت، افراد مشخصى به عنوان
«نايب خاص» با حضرت در تماس بودند و شيعيان مىتوانستند به وسيله آنان مسائل و
مشكلات خويش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دريافت دارند و حتى گاه به
ديدار امام نائل شوند. ازينرو مىتوان گفت در اين مدّت، امام، هم غايب بود و هم
نبود. اين دوره را مىتوان دوران آماده سازى شيعيان براى غيبت كبرى دانست كه طى
آن، ارتباط شيعيان با امام، حتى در همين حد نيز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در
امور خود به نايبان عام آن حضرت، يعنى فقهاى واجد شرائط و آشنايان به احكام اسلام،
رجوع كنند. اگر غيبت كبرى يكباره و ناگهان رخ مىداد، ممكن بود موجب انحراف افكار
شود و ذهنها آماده پذيرش آن نباشد. اما گذشته از زمينه سازيهاى مدبرانه امامان
پيشين، در طول غيبت صغرى، بتدريج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غيبت كامل آغاز
گرديد. همچنين امكان ارتباط نايبان خاص با امام در دوران غيبت صغرى، و نيز شرفيابى
برخى از شيعيان به محضر آن حضرت در اين دوره، مسئله ولادت و حيات آن حضرت را بيشتر
تثبيت كرد. با سپرى شدن دوره غيبت صغرى، غيبت كبرى و دراز مدّت امام آغاز گرديد كه
تاكنون نيز ادامه دارد و پس از اين نيز تا زمانى كه خداوند اذن ظهور و قيام به آن
حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت. غيبت دو گانه امام دوازدهم، سالها پيش از تولد او
توسط امامان قبلى، پيشگويى شده و از همان زمان توسط راويان و محدثان، حفظ و نقل و
در كتابهاى حديث ضبط شده است كه به عنوان نمونه به نقل چند حديث در اين زمينه
اكتفا مىكنيم: 1 - امير مؤمنان - عليه السلام - فرمود: غايب ما، دو غيبت خواهد
داشت كه يكى طولانىتر از ديگرى خواهد بود. در دوران غيبت او، تنها كسانى در
اعتقاد به امامتش پايدار مىمانند كه داراى يقينى استوار و معرفتى كامل باشند2 -
امام باقر - عليه السلام - فرمود: قائم دو غيبت خواهد داشت كه در يكى از آن دو:
خواهند گفت: او مرده است...
سير تاريخ، صحت اين پيشگوييها را تأييد كرد و
همچنانكه پيشوايان قبلى فرموده بودند، غيبتهاى دو گانه امام عينيّت يافت.
نواب خاص
نايبان خاص حضرت مهدى در دوران غيبت صغرى، چهار
تن از اصحاب با سابقه امامان پيشين و از علماى پارسا و بزرگ شيعه بودند كه «نوّاب
اربعه» ناميده شدهاند. اينان به ترتيب زمانى عبارت بودند از:
1 - ابو عَمرو عثمان بن سعيد عَمرى،
2 - ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد عَمرى،
3 - ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى،
4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى.
البته امام زمان - عليه السلام - وكلاى ديگرى
نيز در مناطق مختلف مانند: بغداد، كوفه، اهواز، همدان، قم، رى آذربايجان، نيشابور
و... داشت كه يا به وسيله اين چهار نفر، كه در رأس سلسله مراتب وكلاى امام قرار
داشتند، امور مردم را به عرض حضرت مىرساندند
و از سوى امام در مورد آنان «توقيع» هايى صادر مىشده است. و يا - آن گونه
كه بعضى از محققان احتمال دادهاند - سفارت و وكالت اين چهار نفر، وكالتى عامّ و
مطلق بوده ولى ديگران در موارد خاصى وكالت و نيابت داشتهاندمانند: محمد بن جعفر
اسدى، احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابراهيم بن محمد همدانى، احمد بن حمزة بن اليسع ،
محمد بن ابراهيم بن مهزيار ، حاجز بن يزيد، محمد بن صالح ، ابو هاشم داود بن قاسم
جعفرى، محمد بن على بن بلال، عمر اهوازى، و ابو محمد و جنائى
1 - ابو عَمروعثمان بن سعيد عَمرى
عثمان بن سعيد از قبيله بنى اسد بود و به مناسبت
سكونت در شهر سامرّأ، «عسكرى» نيز ناميده مىشد. در محافل شيعه از او به نام
«سمّان» (= روغن فروش) ياد مىشد، زيرا به منظور استتار فعاليتهاى سياسى، روغن
فروشى مىكرد و اموال متعلق به امام را، كه شيعيان به وى تحويل مىدادند، در
ظرفهاى روغن قرار داده به محضر امام عسكرى مىرساند. او مورد اعتماد و احترام عموم
شيعيان بود. گفتنى است كه عثمان بن سعيد قبلاً نيز از وكلا و ياران مورد اعتماد
حضرت هادى و حضرت عسكرى - عليهما السلام - بوده است. «احمد بن اسحاق» كه خود از
بزرگان شيعه مىباشد، مىگويد: روزى به محضر امام هادى رسيدم و عرض كردم: من گاهى
غايب و گاهى حاضر و وقتى هم كه حاضرم هميشه نمىتوانم به حضر شما برسم. سخن چه كسى
را بپذيرم و از چه كسى فرمان ببرم؟ امام فرمود: «اين ابو عَمرو (عثمان بن سعيد
عَمرى)، فردى امين و مورد اطمينان من است، آنچه به شما بگويد،از جانب من مىگويد و
آنچه به شما برساند، از طرف من مىرساند». احمد بن اسحاق مىگويد: پس از رحلت امام
هادى - عليه السلام - روزى به حضور امام عسكرى - عليه السلام - شرفياب شدم و همان
سؤال را تكرار كردم. حضرت مانند پدرش فرمود: اين ابو عَمرو مورد اعتماد و اطمينان
امام پيشين، و نيز طرف اطمينان من در زندگى و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگويد
از جانب من مىگويد و آنچه به شما برساند از طرف من مىرساند. پس از رحلت امام
عسكرى، مراسم تغسيل و تكفين و خاكسپارى آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعید انجام
داد.نيز همو بود كه روزى در حضور جمعى از شيعيان به فرمان امام عسكرى - عليه
السلام - و به نمايندگى از طرف آن حضرت، اموالى را كه گروهى از شيعيان يمن اورده
بودند، از آنان تحويل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اينكه با اين
اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعيد افزايش يافته است، فرمود:
گواه باشيد كه عثمان بن سعيد وكيل من است، و پسرش محمد نيز، وكيل پسرم مهدى خواهد
بود. (41) همچنين، در پايان ديدار چهل نفر از شيعيان با حضرت مهدى كه شرح آن در
اوائل اين بخش گذشت -تاريخ وفات عثمان بن سعيد روشن نيست. برخى احتمال دادهاند او
بين سالهاى 260 - 267 در گذشته باشد و برخى ديگر فوت او را در سال 280 دانستهاند.
2 - محمد بن عثمان بن سعيد عَمرى
محمد بن عثمان نيز همچون پدر، از بزرگان شيعه و
از نظر تقوا و عدالت و بزرگوارى مورد قبول و احترام شيعيان واز ياران مورد اعتماد
امام عسكرى - عليه السلام - بود، چنانكه حضرت در پاسخ شؤال «احمد بن اسحاق» كه به
چه كسى مراجعه كند؟ فرمود: عَمرى (عثمان بن سعيد)، و پسرش، هر دو، امين و مورد
اعتماد هستند، آنچه به تو برسانند، از جانب من مىرسانند، و آنچه به تو بگويند از
طرف من مىگويند. سخنان آنان را بشنو از آنان پيروى كن، زيرا اين دو تن مورد
اعتماد و امين منند.پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غايب توقيعى مبنى بر تسليت
وفات او و اعلام نيابت فرزندش «محمد» صادر شد. «عبد الله بن جعفر حِميَرى»
مىگويد: وقتى كه عثمان بن سعيد در گذشت، نامهاى با خطى كه قبلاً امام با آن با
ما مكاتبه مىكرد، براى ما آمد كه در آن ابو جعفر (محمد بن عثمان بن سعيد) به جاى
پدر منصوب شده بود.همچنين امام، ضمن توقيعى در پاسخ سؤالات «اسحاق بن يعقوب»، چنين
نوشت: خداوند از عثمان بن سعيد و پدرش، كه قبلاً مىزيست، راضى و خشنود باشد. او
مورد وثوق و اعتماد من، و نوشته او نوشته من است محمد بن عثمان، حدود چهل سال عهده
دار سفارت و وكالت امام زمان بود و در طول اين مدّت، وكلاى محلّى و منطقهاى را
سازماندهى و بر فعاليتشان نظارت مىكرد و به اداره امور شيعيان اشتغال داشت.
توقيعهاى متعددى از ناحيه امام صادر، و توسط او به ديگران رسيد. او سرانجام در
سال 304 يا 305 درگذشت.او پيش از مرگ، از تاريخ وفات خود خبر داد، و دقيقاً در
همان تاريخى كه گفته بود، در گذشت.
3 - ابو القاسم حسين بن روح نوبختى
در روزهاى آخر عمر ابو جعفر، گروهى از بزرگان
شيعه نزد او رفتند. او گفت: چنانچه از دنيا رفتم، به امر امام، جانشين من و نايب
امام «ابو القاسم حسين بن روح نوبختى» خواهد بود. به او مراجعه كنيد و در
كارهايتان به اواعتماد نماييد. حسين بن روح، از دستياران نزديك نايب دوم بود و
عَمرى از مدتها پيش، براى تثبيت امر نيابت او زمينه سازى مىكرد و شيعيان را جهت
تحويل اموال، به او ارجاع مىداد و او، رابط بين عثمان بن سعيد و شيعيان بود.حسين
بن روح، كتابى در فقه شيعه به نام «التأديب» تأليف كرده بود. آن را جهت اظهار نظر،
نزد فقهاى قم فرستاد. آنان پس از بررسى، در پاسخ نوشتند، جز در يك مسئله، همگى
مطابق فتاواى فقهاى شيعه است.بعضى از معاصرين او، عقل و هوش و درايت وى را تحسين
كرده و مىگفتند: به تصديق موافق و مخالف، حسين بن روح از عاقلترين مردم روزگار
است. نوبختى در دوران حكومت «مقتدر»، خليفه عباسى، به مدت پنج سال به زندان افتاد
و در سال 317 آزاد شد. و سرانجام، بعد از بيست و يك سال فعاليّت و سفارت، در سال
326 چشم از جهان فرو بست.
4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى
به فرمان امام عصر (ع) وبا وصيت و معرفى نوبختى،
پس از حسين بن روح، على بن محمد سمرى منصب نيابت خاص و اداره امور شيعيان را عهده
دار گرديد. سمرى از اصحاب و ياران امام عسكرى - عليه السلام - بوده است. او تا سال
329 كه ديده از جهان فرو بست، مسئوليت نيابت و وكالت خاص را به عهده داشت. چند روز
پيش از وفات او توقيعى از ناحيه امام به اين مضمون خطاب به وى صادر شد: اى على بن
محمد سمرى! خداوند در سوك فقدان تو پاداشى بزرگ به برادرانت عطا كند. تو تا شش روز
ديگر از دنيا خواهى رفت. كارهايت را مرتب كن و هيچ كس را به جانشينى خويش مگمار.
دوران غيبت كامل فرا رسيده است و من جز با اجازه خداوند متعال ظهور نخواهم كرد و
ظهور من پس از گذشت مدتى طولانى و قساوت دلها و پر شدن زمين ازستم خواهد بود.
افرادى نزد شيعيان من مدّعى مشاهده من (ارتباط با من به عنوان نايب خاص) خواهند
شد. آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج «سفيانى» و «صيحه آسمانى» چنين ادعايى بكند، دروغگو و افترا زننده است و
هيچ حركت و نيرويى جز به خداوند عظيم نيست.در ششمين روز پس از صدور توقيع، ابو
الحسن سمرى از دنيا رفت. پيش از مرگش از وى پرسيدند: نايب بعد از تو كيست؟ پاسخ
داد: اجازه ندارم كسى را معرفى كنم. با در گذشت ابو الحسن سمرى دوره جديدى در
تاريخ شيعه آغاز گرديد كه به دوران غيبت كبرى معروف است و ما در صفحات آينده
پيرامون آن بحث خواهيم كرد.
وظايف وفعاليتهاى اساسى نوّاب خاص
انتخاب نواب خاص از سوى امام دوزدهم، در واقع
ادامه و توسعه فعاليت شبكه ارتباطى «وكالت» بود كه گفتيم از زمان پيشواى نهم به
صورت فعّال در آمده، و در زمان امام هادى و امام عسكرى - عليهما السلام - گسترش
چشمگيرى يافته بود، و اينك در زمان امام قائم به اوج رسيده بود. وظايف و فعاليتهاى
اساسى نوّاب خاص را مىتوان در چند مورد زير خلاصه كرد: 1- پنهان داشتن نام و مكان امام 2 -
سازماندهى وكلا 3 - اخذ و توزيع اموال متعلق به امام
غيبت كبرى
چنانكه گفتيم، با در گذشت چهارمين نايب خاص امام
دوازدهم، دوران غيبت كبرى آغاز گرديد. در اين دوره، علماى واجد شرائط، از سوى امام
زمان نيابت عامّه دارند ، نيابت خاصّه عبارت از اين است كه امام، شخص خاصى را با
اسم و رسم معرفى كند و نايب خود قرار دهد، ولى نيابت عامه هرفردى كه آن ضابطه با
او تطبيق كند، نايب شناخته شود و به نيابت از امام، در امر دين و دنيا، مرجع
شيعيان باشد. امامان معصوم، به ويژه حضرت حجة بن الحسن المهدى - عجل الله تعالى
فرجه - در روايات متعددى اين شرائط را بيان فرموده و مسلمانان را در دوران غيبت
كبرى موظف كردهاند كه به واجدان شرائط مزبور رجوع نموده و طبق دستو آنان عمل
كنند. پارهاى از اين روايات را ذيلاً از نظر خوانندگان محترم مىگذرانيم: 1 -
«عُمَر بن حنظله» مىگويد: از امام صادق - عليه السلام - پرسيدم: اگر بين دو نفر
از شيعيان بر سر قرض يا ارث اختلافى پيش آيد و به حكومت و قضات (وقت) مراجعه كنند
آيا اين كار جايز است؟ امام فرمود: هر كس در مورد حق يا باطل به آنان مراجعه كند،
در حقيقت به طاغوت مراجعه كرده و هر چه را به حكم آنان بگيرد، به طور حرام گرفته
است، هرچند حق ثابت او باشد، زيرا آن را به حكم طاغوت گرفته كه خداوند امر كرده
است به او كفر ورزند، و انكار كنند، چنانكه مى فرمايد: يُريدُونَ أن
يَتَحاكَمُواالَى الطّاغوتِ وَقَد أُمِرُوا أن يَكفُرُوا بِهِ: «مىخواهند طاغوت
را به داورى بطلبند در حالى كه به آنان دستور داده شده كه به طاغوت كافر شوند».
پرسيدم: پس چه بايد بكنند؟ فرمود: بايد نگاه كنند ببينند چه كسى از شما حديث ما را
روايت نموده و در حلال و حرام ما نظر افكنده و صاحب نظر شده و احكام و قوانين ما
را شناخته است، او را به عنوان حاكم و صاحب رأى بپذيرند، زيرا من او را حاكم بر
شما قرار دادهام. اگر او بر اساس حكم ما حكم نمايد و كسى از او نپذيرد، حكم خدا
را سبك شمرده و ما را رد كرده و كسى كه ما را رد كند، خدا را ردّ كرده است و اين،
به منزله شرك ورزيدن به خداى متعال است... اين فرمان امام صادق - عليه السلام - يك
فرمان كلى و عمومى است و مفاد آن شامل همه فقهاى واجد شرائط مىشوددر صورتى كه
امام راضى نشود در يك اختلاف جزئى به قضات حكومت طاغوتى مراجعه شود، مسلّماً راضى
نخواهد بود ساير امور مسلمانان زير نظر ستمگران باشد بلكه اداره اين امور را زير
نظر فقهاى عادل مسلمان قرار داده است.
2 - اسحاق بن يعقوب مىگويد: از محمد بن عثمان
(دومين نايب خاص حضرت مهدى) خواستم نامهام را به پيشگاه امام برساند. در آن نامه
مسائل مشكلى كه داشتم پرسيده بودم. امام با خط خود جواب نوشته بود. از جمله
سؤالاتم اين بود كه در پيشامدها در عصر غيبت به چه كسى مراجعه كنم در پاسخ اين
سؤال فرموده بود: و امّا در حوادثى كه رخ مىدهد، به راويان احاديث ما مراجعه
كنيد. آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا (بر شما) هستم. با آنكه اسحاق بن
يعقوب در اين نامه در مورد وظيفه خو سؤال كرده، ولى امام به صورت عمومى پاسخ داده
و وظيفه همه شيعيان را معيّن نموده است.
مهدی (ع) در منابع شيعه
اخبار و روايات فراوانى از پيامبر اسلام و هر يك
از امامان - عليهم السلام - درباره تولد، غيبت، ظهور و قيام جهانى و ساير ويژگيهاى
حضرت مهدى نقل شده و در واقع سالها پيش از تولد آن حضرت، خصوصيات و ويژگيهاى او -
از قبيل اينكه: او از خاندان پيامبر (ص)، از فرزندان فاطمه - عليها السلام - و از
نسل حسين - عليه السلام - است و با قيام جهانى خويش زمين را پر از عدل و داد خواهد
كرد - پيشگويى شده است. تعداد اين روايات به حدى فراوان است كه درباره كمتر موضوعى
از موضوعات اسلامى اين اندازه حديث وارد شده است. دراينجا بى مناسبت نيست ياد آورى
كنيم: با آنكه عصر هر يك از ائمه و يژگيهايى داشته و توجه آن بزرگواران قاعدتاً
معطوف به مسائل و موضوعات حادّ روز بوده، امّا در عين حال، موضوع حضرت مهدى - عج
الله تعالى فرجه الشريف - همواره مورد نظر آنان بوده و به مناسبتهاى گوناگون
بيانات و پيشگوييهاى فراوانى نمودهاند كه ذيلاً به عنوان نمونه آمارى اجمالى از
احاديثى كه از ائمه در اين زمينه رسيده از نظر خوانندگان محترم مىگذرانيم:
1 - امير مؤمنان - عليه السلام - 51 حديث، 2
- امام حسن - عليه السلام - 5 حديث، 3 - امام حسين - عليه السلام - 14 حديث، 4 -
امام زين العابدين - عليه السلام - 11 حديث، 5 - امام باقر - عليه السلام - 63
حديث، 6 - امام صادق - عليه السلام - 124 حديث، 7 - امام موسى بن جعفر - عليه
السلام - 6 حديث، 8 - امام رضا - عليه السلام - 19 حديث،
9 - امام جواد - عليه السلام - 6 حديث، 10 -
امام هادى - عليه السلام - 6 حديث، 11- امام حسن عسكرى - عليه السلام - 22 حديث. به عنوان نمونه به نقل چند حديث اكتفا
مىكنيم: امير مؤمنان - عليه السلام - مىفرمايد: پيامبر اسلامى فرمود: عمر جهان
به پايان نمىرسد مگر آنكه مردى از نسل حسين امور امّت مرا در دست مىگيرد و دنيا
را پر از عدل مىكند همچنانكه پر از ظلم شده است. از امير مؤمنان - عليه السلام -
در «نهج البلاغه» سخنان متعددى در اين زمينه نقل شده است.از آن جمله مىفرمايد:
دنيا، همچون شتر چموشى كه از دوشيدن شيرش جلوگيرى مىكند (و به سراغ بچهاش
مىرود) پس از چموشى، به ما روى مىآورد. خداوند مىفرمايد: «ما مىخواهيم به
مستضعفان زمين نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم»- حسين بن
على - عليه السلام - مىفرمود: اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى مانده باشد،
خداوند آن روز را طولانى مىكند تا آنكه مردى از نسل من قيام مىكند و دنيا را پر
از عدل و داد مىكند چنانكه از ظلم و ستم پر شده است. از رسول خدا شنيدم چنين
مىفرمود. امام جواد - عليه السلام - به عبد العظيم حسنى - س - فرمود: قائم ما
همان مهدى منتظّر است كه در زمان غيبت بايد در انتظارش بود و در زمان ظهور بايد
اطاعتش نمود. او سومين فرزند من خواهد بود. سوگند به آن خدايى كه محمد را به
پيامبرى برگزيد و امامت را ويژه ما خاندان قرار داد، اگر از عمر دنيا جز يك روز
باقى نمانده باشد، خدا آن روز را طولانى مىگرداند تا مهدى ظاهر شود و زمين را از
عدل و داد پر كند چنانكه از ظلم و ستم پر شده است. خداوند متعال كار وى را يك شبه
اصلاح مىكند، چنانكه كار موسى كليم الله را در يك شب اصلاح فرمود: او رفت تا براى
همسرش آتش بياورد اما با منصب نبوت و رسالت برگشت.
مهدى (ع) درمنابع اهل سنت
چنانكه قبلاً اشاره كرديم، مهدويت و اعتقاد به
وجود مهدى - عجل الله عالى فرجه - و ظهور او، اختصاص به مذهب تشيّع ندارد، بلكه
محدثان بزرگ اهل سنت نيز احاديث مربوط به آن حضرت از از طريق گروه بسيارى از صحابه
و تابعين در كتابهاى خويش نقل كردهاند، به طوريكه گذشته از كتب شيعه، كتب و آثار
ديگر مذهب اسلامى (حنفى، شافعى، مالكى و حنبلى) نيز از روايات نبوى كه درباره مهدى
و ظهور او رسيده، سرشار است. بر اساس پژوهش برخى از محققان بزرگ، محدثان اهل سنت
احاديث مربوط به حضرت مهدى را از 33 نفر از صحابه پيامبر اسلام در كتب خود نقل
كردهاند ؛ تعداد 106 نفر از مشاهير علماى بزرگ اهل سنت، اخبار ظهور امام غايب را
در كتابهاى خود آوردهاندو32 نفر از آنان
مستقلاً درباره حضرت مهدى كتاب نوشتهاند.
3 - حافظ مشهور «ابن حجر عسقلانى شافعى» (متوفاى
852 ه'. ق) در كتاب «فتح البارى كه در شرح «صحيح بخارى» نوشته است، مىگويد:
«احاديث متواترى وجود دارد حاكى از اينكه: مهدى، از اين امّت است و عيسى - عليه
السلام - از آسمان فرود آمده و پشت سر وى نماز خواهد گزارد».
بيانيه رابطة العالم الاسلامى
اين بخش را با نقل بيانيّه رسمى «رابطة العالم
الاسلامى»»، كه از بزگرتين مراكز و هابيّت بوده و مقرّ ان در مكه است، به عنوان يك
سند زنده بر اعتقاد عموم مسلمانان به موضوع مهدويّت به پايان مىبريم. يكى از جهات
اهميّت اين بيانيه اين است كه نشان مىدهد: تندروترين گروهها در ضديت با شيعه -
يعنى وهابيان - نيز اين موضوع را پذيرفتهاند، نه تنها پذيرفتهاند بلكه به طور
جدّى از آن دفاع مىكنند و آن را از عقايد قطعى و مسلّم اسلامى مىشمارند و انى،
به خاطر كثرت دلائل و اسناد اين موضوع است. به علاوه اين مركز، به عنوان يك مركز
جهانى و روابط بين ملل اسلامى فعاليّت مىكند.
در هر صورت در سال 1976 م شخصى به نام «ابو
محمد» از كشور «كنيا» سؤالى درباره ظهور مهدى منتظر از «رابطة العالم الاسلامى»»
كرده است. دبير كل اين مركز در پاسخى كه براى او فرستاده، ضمن ياد آورى اين نكته
كه «ابن تيميه» (مؤسس مذهب و هابيّت) نيز احاديث مربوط به مهدى را پذيرفته، متن
رساله كوتاهى را كه پنج تن از علماى معروف كنونى حجاز در اين زمينه تهيه كردهاند،
براى او ارسال داشته است. در اين رساله پس از ذكر نام حضرت مهدى و محل ظهور او
يعنى مكّه چنين آمده است: به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار كفر و ستم، خداوند
به وسيله او (مهدى) جهان را پر از عدل و داد مىكند، همان گونه كه از ظلم و ستم پر
شده است. او آخرين خلفاى راشدين دوازده گانه است كه پيامبر در كتب صحاح از آنها
خبر داده است. احاديث مربوط به مهدى را بسيارى از صحابه پيامبر نقل كردهاند. از
آن جمله: عثمان بن عفان، على بن أبى طالب، طلحة بن عبيد الله، عبد الرحمان بن عوف،
عبدالله بن عباس، عمار بن ياسر، عبد الله بن مسعود، ابو سعيد خُدرى، ثوبان، قرة بن
اياس مزنى، عبدالله بن حارث، ابو هريره، حذيفة بن يمان، جابر بن عبد الله، ابو
امامه، جابر بن ماجد، عبد الله بن عمر، انس بن مالك، عمران بن حصين وام سلمه. سپس
اضافه مىكند:
هم احاديث ياد شده در بالا كه از پيامبر نقل شده
و هم گواهى صحابه كه در اينا در حكم حديث است، در بسيارى از كتب معروف اسلامى و
متون اصلى حديث پيامبر (ص) اعم از سنن و معاجم و مسانيد آمده است. از جمله:
سنن: .بى داود، ترمذى، ابن ماجه، ابن عمر الدانى
؛ مسانيد: احمد، أبى يَعلى، بزّاز؛ صحيح حاكم؛ معاجم: طبرانى و رويانى و دار
قُطنى و ابو نُعَيم د كتاب «اخبار المهدى» و خطيب بغدادى در «تاريخ بغداد» و ابن
عساكر در «تاريخ دمشق» و غير اينها. بعد اضافه مىكند: بعضى از دانشمندان اسلامى
كتب خاصى در اين زمينه تأليف كردهاند.از جمله:
ابو نعمى: كتاب «اخبار المهدى»»، ابن حجر هيتمى:
«القول المختصر فى علامات المهدى المنتظَر»، شوكانى: «التوضيح فى تواتر ماجأ فى
المنتظر و الدجّال و المسيح»، ادريس عراقى مغربى: «المهدى»»، ابو العباس بن عبد
المؤمن مغربى: «الوهم المكنون فى الردّ على ابن خلدون». آخرين كسى كه در اين زمينه
بحث مشروحى نگاشته رئيس دانشگاه اسلامى مدينه است كه در چندين شماره مجله دانشگاه
مزبور بحث كرده است. عدّهاى از بزرگان و دانشمندان اسلام، از قديم و جديد، در
نوشتههاى خود تصريح كردهاند كه احاديث رسيده در زمينه مهدى در حدّ «تواتر» است
(و به هيچ وجه قابل انكار نيست). از جمله: سخاوى در كتاب «فتح المغيث»، محمد بن
احمد سفاوينى در كتاب «شرح العقيدة»، ابو الحسن ابرى در «مناقب الشافعى»»، ابن
تيميه در فتاوايش، سيوطى در «الحاوى»، ادريس عراقى مغربى در كتابى كه پيرامون
«مهدى» تأليف كرده، شوكانى در كتاب «التوضيح فى تواتر ما جأ فى المنتظَر...»، محمد
بن جعفر كتانيدر كتاب «نظم المتناثر فى الحديث المتواتر» و ابو العباس بن عبد
المومن در كتاب «الوهم المكنون...».
ابن خلدون و احاديث مهدى
چنانكه ملاحظه شد، اكثريت قريب به اتفاق
دانشمندان اهل سنّت، احاديث مربوط به حضرت مهدى را صحيح و مورد قبول مىدانند. اما
تنى چند، آنها را رد نموده يا مورد تشكيك قرار دادهاند كه از آن جمله «ابن خلدون»
است. وى مىگويد:
انتظار مهدى و مدعيان مهدويت
به گفته پیامبراکرم(ص) انتظارفرج بهترین عبادت
است.همان طورکه بهترین است بایدشخص منتظرمواظب هم باشدکه شیطان اوراگمراه نکندهمان
طورکه درتاریخ دیده ایم چه عده ی به انحراف کشیده شده است. نگاهى به تاريخ اسلام
نشان مىدهد كه در طول زمان، افرادى جاه طلب و سودجو ادعاى مهدويت كردهاند، يا
گروهى از مردم عوام افرادى را مهدى مىپنداشتهاند. اين امر نشان مىدهد كه موضوع
مهدويت و اعتقاد به ظهور يك منجى غيبى، در ميان مسلمانان امرى مسلّم و مورد قبول
بوده است، و چون نام يا برخى از نشانههاى آن حضرت با مشخصات برخى از مدعيان ياد
شده تطبيق مىكرده، آنان از اين موضوع سؤ استفاده كرده و خود را مهدى قلمداد
نمودهاند. يا چه بسا خود آنان ادعايى نداشتهاند لكن برخى از عوام الناس از روى
نادانى يا شدّت ستم و بيدادگرى حكومتها يا عجلهاى كه در ظهور مهدى داشتهاند، يا
به علل ديگر، بدون آنكه در مجموع نشانههاى حضرت دقت كنند، به اشتباه، آنان را
مهدى موعود تصور كردهاند. به عنوان مثال: گروهى از مسلمانان «محمد بن حنفيه» را
چون همنام و همكنيه پيامبر اسلام بوده، مهدى پنداشته و بر اين باور بودهاند كه او
نمرده است و غايب است و بعداً ظاهر مىشود و بر دنيا مسلّط مىگردد.
سيماى حكومت مهدى در آينه قرآن
قرآن كريم در زمينه ظهور و قيام حضرت مهدى -
مانند بسيارى از زمينههاى ديگر - بدون انيكه وارد جزئيات شود، به صورت كلى و
اصولى بحث كرده است؛ يعين از تشكيل حكومت عدل جهانى، و پيروزى كامل و نهائى صالحان
در روى زمين سخن گفته است. اين گونه آيات را مفسران اسلامى، به استناد مدارك حديثى
و تفسيرى، مربوط به حضرت مهدى و ظهور و قيام او دانستهاند. ما از مجموع آيات
قرآنى كه دانشمندان آنها را ناظر به اين موضوع دانستهاند . و صراحت بيشترى دارند،
جهت رعايت اختصار، سه آيه را مورد بررسى قرار مىدهيم:
2 - وَنُريدُ أن نَمُنّ عَلَى الّذينَ
استُضعِفُوا فِى الأرضِ ... «وارد كردهايم كه بر مستضعفان زمين نعمت بخشيم و آنان
را پيشوايان و وارثان (زمين) قرار دهيم» «محمد بن جعفر»، يكى از علويان، در زمان
مأمون بر ضد خلافت عباسى قيام كرد. او مىگويد: روزى شرح گرفتاريها و فشارهايى را
كه با آنها روبرو هستيم، براى مالك بن انس نقل كردم. او گفت: صبر كن تا تأويل آيه:
وَنُريدُ أن نَمُنّ عَلَى الّذين... آشكار گردد.
3 - وَعَدَ اللهُ الّذينَ آمَنُوا مِنكُم
وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَستَخلِفَنّهُم فِى الأرضِ كَمَا استَخلَفَ الّذين مِن
قَبلِهِم وَلَيُمَكّنَنّ لَهُم دينَهُمُ الّذِى ارتَضى لَهُم وَليُبَدِلَنّهُم
مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً يَعبُدُونَنى لايُشرِكُونَ بِى شَيئاً... «خداوند به
كسانى از شما كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، وعده داده است كه حتماً
آنان را خليفه روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه پيشينيان را خلافت روى زمين
بخشيد؛ و دين و آيينى را كه خود براى آنان پسنديده استقرار خواهد بخشيد و بيم و
ترس آنان را به ايمنى و آرامش مبدّل خواهد ساخت (آنچنانكه) مرا مىپرستند و چيزى
رابراى من شريك قرار نمىدهند...». مرحوم «طبرسى» در تفسير اين آيه مىگويد: از
خاندان پيامبر روايت شده است كه اين آيه درباره آل محمد (ص) نازل شده است.
«عيّاشى» از حضرت على بن الحسين - عليه السلام - روايت كرده است كه اين آيه را
خواند و فرمود: به خدا سوگند آنان شيعيان ما خاندان پيامبر هستند. خداوند اين كار
را در حق آنان به دست مردى از ما به انجام مىرساند و او مهدى اين امت است. او
همان كسى است كه پيامبر(ص)درباره او فرمود: «اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى
نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مىگرداند تا مردى از خاندان من حاكم جهان
گردد. اسم او اسم من (محمد) است، او زمين را از عدل و داد پر مىسازد همان گونهكه
از ظلم و جور پر شده باشد».
فوايد وجود امام در دوران غيبت
اينك كه بحث ما پيرامون حضرت مهدى به اينجا
رسيد، مناسب است كه به يكى از شايعترين پرسشها پيرامون آن حضرت پاسخ گوييم، و آن
اين است كه: فايده وجود امام در عصر غيبت چيست؟ به تعبير ديگر: زندگى امام در
دوران غيبت يك زندگى خصوصى است نه يك زندگى اجتماعى در نقش يك پيشوا. بنابران وجود
مقدس او چه اثر عمومى براى مردم مىتواند داشته باشد و مردم چه نوع بهرهاى
مىتوانند از او ببرند؟ البته بايد توجه داشته باشيم كه غايب بودن امام هرگز به
اين معنا نيست كه وجود آن حضرت به يك روح نامرئى يا امواج ناپيدا و رؤيايى و امثال
اينها تبديل شده است! بلكه وى يك زندگى طبيعى عينى و خارجى دارد، منتها با عمرى
طولانى. آن حضرت در ميان مردم و در دل جامعهها رفت و آمد دارد و در نقاط مختلف
زندگى مىكند ولى به صورت ناشناس. و فرق بسيار است بين «نامرئى» و «ناشناس». امام
صادق - عليه السلام - مىفرمود: مردم امام خود را گم مىكنند. او در موسم حج حاضر
مىشود و مردم را مىبيند ولى آنان او را نمىبينند.
خورشيد پنهان فقط به همین اشاره می کنم که خورشید چه فایده
داردوقتی به پشت ابراست بازهم نوری رامی رساند که ما ازآن استفاده می نمائیم
جان جهان طبق احاديث فراوانى كه در موضوع امامت وارد شده،
و بر اساس دلائلى است كه دانشمندان ارائه كردهاند، در بينش اسلامى، امام، جان
جهان است و جهان به وجود او بستگى دارد. امام قلب عالم وجود، هسته مركزى جهان هستى
و «واسطه فيض» بين عالم و آفريدگار عالم است و از اين جهت حضور و غيبت او تفاوتى
ندارد. و اگر او - ولو به صورت ناشناس - در جهان نباشد، جهان هستى در هم فرو
مىريزد. چنانكه امام صادق - عليه السلام - فرمود: اگر زمين بدون وجود امام بماند،
ساكنان خود را در كام خود فرو مىبرد. امام چهارم فرمود: در پرتو وجودئ ماست كه خداوند
آسمان را از فرو پاشى - جز به اذن او - نگه مىدارد. در پرتو وجو ماست كه خداوند
زمين را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه مىدارد. به واسطه ماست كه خداوند باران
نازل مىكند و رحمت خود را مىگستراند و بركات و نعمتهاى زمين را بيرون مىآورد. و
اگر آن كس از ما كه در زمين است نبود، زمين اهل خود را فرو مىبرد.
پاسدارى از آيين خدا امير مومنان - عليه السلام - در يكى از سخنان
خود در مورد لزوم وجود رهبران الهى در هر عصر و زمان مىگويد: «خدايا چنين است،
هرگز روى زمين از قيام كنندهاى با حجت و دليل، خالى نمىماند، خواه ظاهر و آشكار
باشد و خواه بيمناك و پنهان، تا دلالئ و اسناد روشن الهى از بين نرود و به فراموشى
نگرايد...» با گذشت زمان و آميزش سليقهها و افكار شخصى به مسائل مذهبى و دراز شدن
دست مفسده جويان به سوى تعاليم آسمانى، اصالت پارهاى از قوانين الهى از دست مىرود
و دين دستخوش تغييرات زيانبخش مىگردد. براى آنکه این ارزش های آسمانی حفظ شود به
امام نیاز است.که آنها راحفظ کند که امام چه غایب باشدویانباشد این کار را می کند
اميد بخشى در ميدانهاى نبرد، تمام كوشش سربازان زبده
وفداكار معطوف اين امر است كه پرچم سپاه، در برابر حملات دشمن همچنان در اهتزاز
باشد، و متقابلاً سربازان دشمن دائماً مىكوشند پرچم آنها را سرنگون سازند، چرا كه
برقرار بودن پرچم، مايه دلگرمى سربازان و تلاش و كوشش مستمر آنها است. همچنين وجود
فرمانده لشگر در مقرّ فرماندهى - هر چند ظاهراً خاموش و ساكت باشد - خون گرم و پر
حرارتى در عروق سربازان به گردش در مىآورد و آنها را به تلاش بيشتر وا مىدارد كه
فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز! امّا هرگاه خبر قتل فرمانده در ميان
سپاه پخش شود، يك لشگر عظيم با كارآيى فوق العاده ،يك مرتبه روحيه خود را مىبازد
و متلاشى مىگردد.ووجودامام برای شیعیان مایه امید است به زندگی وبه این که روزی
اسلام جهان بگیرد پروفسور «هانرى كربن» استاد فلسفه در دانشگاه سوربن (فرانسه) و
مستشرق نامدار فرانسوى مىگويد: به عقيده من مذهب تشيّع تنها مذهبى است كه رابطه
هدايت الهى را ميان خدا و خلق براى هميشه نگهداشته است و به طور مستمر و پيوسته،
ولايت را زنده و پا برجا مىدارد. مذهب يهود، نبوّت راكه رابطهاى است واقعى ميان
خدا و عالم انسانى، در حضرت كليم ختم كرده و پس از آن به نبوت حضرت مسيح و حضرت
محمد(ص)اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مىكند. همچنين مسيحيان در حضرت مسيح
متوقف شدهاند. اهل سنت از مسمانان نيز در حضرت محمد(ص)توقف كرده و با ختم نبوّت
در ايشان، ديگر رابطهاى ميان خالق و مخلوق، موجود نمىدانند. تنها مذهب تشيّع است
كه «نبوّت» را با حضرت محمّد(ص)ختم شده مىداند، ولى «ولايت» را كه همان رابطه
هدايت و تكميل مىباشد، بعد از آن حضرت و براى هميشه زنده مىداند آقا مابرای
معرفی شما این قطعه را تهیه وترتیب داده ایم ودرکجا که هستی ماراهم ازدعای خیرتان
فراموش ننمائید.التماس دعا مولا...
منبع: سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى