زنـدگینــــامه امام حـــــــــــــــــــــــــــــــــــــسن مجـتـــــــــــــــــــــــــــــــبی (ع)
شناخت مختصری اززندگانی امام حسن(ع)
تولد و كودكی.
امام حسن (ع ) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است .امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت .
وی نخستین پسری بود كه خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت كرد.
رسول اكرم (ص ) بلا فاصله پس از ولادتش , او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت .
سپس برای او بار گوسفندی قربانی كرد, سرش را تراشید و هموزن موی سرش -كه یك درم و چیزی افزون بود - نقره به مستمندان داد.
پیامبر (ص ) دستور داد تاسرش را عطر آگین كنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موی سرنوزاد سنت شد.این نوزاد را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت .كنیه او را ابومحمد نهاد و این تنها كنیه اوست .
لقب های او سبط, سید, زكی , مجتبی است كه از همه معروفتر مجتبی میباشد.
پیامبر اكرم (ص ) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصی داشت و بارها میفرمودكه حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن علی به سایر فرزندان خودمیفرمود : شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند .
امام حسن هفت سال و خردهای زمان جد بزرگوارش را درك نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (ص ) كه با رحلت حضرت فاطمه دوماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت , تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت , به امامت رسید و مقام خلافت ظاهری را نیز اشغال كرد, و نزدیك به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت .در این مدت , معاویه كه دشمن سرسخت علی (ع )و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت ( در آغاز به بهانه خونخواهی عثمان و درآخر آشكارا به طلب خلافت ) جنگیده بود, به عراق كه مقرخلافت امام حسن (ع ) بودلشكر كشید و جنگ آغاز كرد.ما دراین باره كمی بعد تر سخن خواهیم گفت .
امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پیكر و بزرگواری به رسول اكرم (ص )بسیار مانند بود.وصف كنندگان آن حضرت او را چنین توصیف كرده اند:.
دارای رخساری سفید آمیخته به اندكی سرخی , چشمانی سیاه , گونهای هموار,محاسنی انبوه , گیسوانی مجعد و پر, گردنی سیمگون , اندامی متناسب , شانهیی عریض ,استخوانی درشت , میانی باریك , قدی میانه , نه چندان بلند و نه چندان كوتاه .سیمایی نمكین و چهرهای در شمار زیباترین و جذاب ترین چهرهها .ابن سعد گفته است كه حسن و حسین به ریگ سیاه , خضاب میكردند .▪كمالات انسانی.امام حسن (ع ) در كمالات انسانی یادگار پدر و نمونه كامل جد بزرگوار خودبود.تا پیغمبر (ص ) زنده بود, او و برادرش حسین در كنار آن حضرت جای داشتند,گاهی آنان را بر دوش خود سوار میكرد و میبوسید و میبویید.
از پیغمبر اكرم (ص ) روایت كردهاند كه درباره امام حسن و امام حسین (ع )میفرمود: این دو فرزند من , امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند ( كنایه از این كه در هر حال امام و پیشوایند ).امام حسن (ع ) بیست و پنج بار حج كرد, پیاده , درحالی كه اسبها نجیب را با او یدك میكشیدند.هرگاه از مرگ یاد میكرد میگریست و هر گاه از قبر یاد میكردمیگریست , هر گاه به یاد ایستادن به پای حساب میافتاد آن چنان نعره میزد كه بیهوش میشد و چون به یاد بهشت و دوزخ میافتاد, همچون مار گزیده به خود میپیچید.
از خدا طلب بهشت میكرد و به او از آتش جهنم پناه میبرد.چون وضو میساخت و به نماز میایستاد, بدنش به لرزه میافتاد و رنگش زرد میشد.سه نوبت دارائیش رابا خدا تقسیم كرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت .گفته اندك : امام حسن (ع ) در زمان خودش عابد ترین و بی اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود.در سرشت و طینت امام حسن (ع ) برترین نشانههای انسانیت وجود داشت .هركه او را میدید به دیدهاش بزرگ میآمد و هر كه با او آمیزش داشت بدو محبت میورزید و هر دوست یا دشمنی كه سخن یا خطبه او را میشنید, به آسانی درنگ میكردتا او سخن خود را تمام كند و خطبهاش را به پایان برد.
محمد بن اسحاق گفت : پس از رسول خدا (ص ) هیچكس از حیث آبرو و بلندی قدر به حسن بن علی نرسید.بر درخانه فرش میگستردند و چون از خانه بیرون میآمد و آنجا مینشست راه بسته میشد وبه احترام او كسی از برابرش عبور نمیكرد و او چون میفهمید, برمیخاست و به خانه میرفت و آن گاه مردم رفت و آمد میكردند.در راه مكه از مركبش فرود آمد وپیاده به راه رفتن ادامه داد.در كاروان همه از او پیروی كردند حتی سعد بن ابی وقاص پیاده شد و در كنار آن حضر ت راه افتاد.ابن عباس كه از امام حسن و امام حسین (ع ) مسن تر بود, ركاب اسبشان رامیگرفت و بدین كار افتخار میكرد و میگفت : اینها پسران رسول خدایند.
با این شأ ن و منزلت , تواضعش چنان بود كه : روزی بر عده ای مستمند میگذشت ,آنها پارههای نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و میخوردند, چون حسن بن علی را دیدند گفتند: ای پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو.امام حسن (ع ) فورا از مركب فرود آمد و گفت : خدا متكبرین را دوست نمی دارد.و باآنان به غذا خوردن مشغول شد.
آنگاه آنها را به میهمانی خود دعوت كرد, هم غذا به آنان داد و هم پوشاك .در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند.از جمله مدائنی روایت كرده كه : حسن و حسین و عبدالله بن جعفر به راه حج میرفتند.توشه و تنخواه آنان گم شد.گرسنه و تشنه به خیمهای رسیدند كه پیر زنی در آن زندگی میكرد.از او آب طلبیدند.گفت این گوسفند را بدوشید وشیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید.چنین كردند.سپس از او غذا خواستند.گفت همین گوسفند را داریم بكشید و بخورید.یكی از آنان گوسفند را ذبح كرد و از گوشت آن مقداری بریان كرد و همه خوردند وسپس همانجا به خواب رفتند.هنگام رفتن به پیر زن گفتند: ما از قریشیم به حج میرویم .چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیكی رفتار خواهیم كرد.و رفتند.
شوهر زن كه آمد و از جریان خبر یافت , گفت : وای بر تو گوسفند مرا برای مردمی ناشناس میكشی آنگاه میگویی از قریش بودند؟ روزگاری گذشت و كار بر پیر زن سخت شد, از آن محل كوچ كرد و به مدینه عبورش افتاد.حسن بن علی (ع ) او را دیدو شناخت .پیش رفت و گفت : مرا میشناسی ؟ گفت نه .گفت : من همانم كه در فلان روز مهمان تو شدم .
و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند.آن گاه او را نزد برادرش حسین بن علی فرستاد.آن حضرت نیز همان اندازه به اوبخشش فرمود.او را نزد عبد الله بن جعفر فرستاد او نیز عطایی همانند آنان به اوداد.حلم و گذشت امام حسن (ع ) چنان بود كه به گفته مروان , با كوهها برابری میكرد.▪بیعت مردم با حسن بن علی (ع ).
هنگامیكه حادثه دهشتناك ضربت خوردن علی (ع ) در مسجد كوفه پیش آمد و مولی (ع ) بیمار شد به حسن دستور كه در نماز بر مردم امامت كند, و در آخرین لحظات زندگی , او را به این سخنان وصی خود قرار داد: پسرم فرزندانش و رؤسای شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و كتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس فرمود: پسرم سلاحم را به تو تحویل دهم .همچنانكه آن حضرت مرا وصی خود ساخته و كتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأ مور كرده كه به تودستور دهم در آخرین لحظات زندگیت , آنها را به برادرت حسین بدهی .امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد.
خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش , علی علیه السلام با مردم سخن بگوید.
آنگاه پس از حمدو ثنای بر خداوند متعال و رسول مكرم (ص ) چنین گفت : همانا دراین شب آن چنان كسی وفات یافت كه گذشتگان بر او سبقت نگرفتهاند و آیندگان بدو نخواهند رسید.
و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و كوشش هائی كه علی (ع ) در راه اسلام انجام داد وپیروزیها كه در جنگها نصیب وی شد, سخن گفت و اشاره كرد كه از مال دنیا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهمیهاش از بیت المال , كه میخواست با آن خدمتكاری برای اهل و عیال خود تهیه كند.
در این موقع در مسجد جامع كه مالامال از جمعیت بود, عبیدالله بن عباس بپاخاست و مردم را به بیعت با حسن بن علی تشویق كرد.مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت كردند.
واین روز, همان روز وفات پدرش , یعنی روز بیست و یكم رمضان سال چهلم از هجرت بود.
مردم كوفه و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن علی بیعت رمضان سال چهلم از هجرت بود.رمضان سال چهلم از هجرت بود.خواست از راهی دیگر برود و با او همان رفتاری پیش گیرد كه باپدرش پیش گرفته بود.پس از بیعت مردم , به ایراد خطبهای پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص ) كه یكی از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن كریم هستند تشویق فرمود, و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت .
باری , روش زندگی امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در كوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید كسان ساخته بود.
حسن بن علی (ع ) شرایط رهبری را در خودجمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستی او یكی از شرایط ایمان بود, دیگر آنكه لازمه بیعت با او این بود كه از او فرمانبرداری كنند.امام (ع ) كارها را نظم داد و والیان برای شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت .اما زمانی نگذشت كه مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش دراجرای عدالت و احكام و حدود اسلامی قاطع دیدند, عده زیادی ازافراد با نفوذ به توطئه های پنهانی دست زدند و حتی در نهان به به معاویه نامه نوشتند و او را به حركت به سوی كوفه تحریك نمودند, و ضمانت كردند كه هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علی (ع ) نزدیك شود, حسن را دست بسته تسلیم او میكنند یا ناگهان او رابكشند.خوارچ نیز بخاطر وحدت نظری كه در دشمنی با حكومت هاشمی داشتند در این توطئه ها با آنها همكاری كردند.در برابر این عده منافق , شیعیان علی (ع ) و جمعی از مهاجر و انصار بودند كه به كوفه آمده و در آنجا سكونت اختیار كرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص وصمیمیت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانی كه امام (ع ) دستور جهد داد ثابت كردند.امام حسن (ع ) وقتی طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید یا نامه هایی او را به اطاعت عدم توطئه و خونریزی فرا خواند ولی معاویه در جواب امام (ع ) تنها به این امر استدلال می كرد كه : من درحكومت از تو با سابقه تر و در ا ین امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ گاه معاویه در نامههای خود با اقرار به شایستگی امام حسن (ع ) می نوشت : پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر كس بدان سزاوار تری و در آخرین جوابی كه به فرستادگان امام حسن (ع ) داد این بود كه برگردند, میان ما و شمابجز شمشیر نیست .و بدین ترتبیب دشمنی و سركشی از طرف معاویه شروع شد و او بود كه با امام زمانش گردنكشی آغاز كرد.معاویه با توطئه های زهرآگین و انتخاب موقع مناسب موقع مناسب و ایجاد روح اخلالگری و نفاق , توفیق یافت .
او با خریداری وجدانهاپست و پراكندن انواع دروغ و انتشار روحیه یأ س و در مردم سست ایمان , را به نفع خود فراهم میكرد و از سوی دیگر, همه سپاهایانش را به بسیج عمومی فراخواند.امام حسن (ع ) نیز تصمیم خود را برای پاسخ به ستیزه جویی معاویه دنبال كرد و رسمااعلان جهاد داد.
اگر در لشكر معاویه كسانی بودند كه به طمع زر آمده بودند و مزدوردستگاه حكومت شام میبودند, اما در لشكر امام حسن (ع ) چهره های تابناك شیعیانی دیده میشد مانند حجر بن عدی , ابو ایوب انصاری , و عدی بن حاتم ... كه به تعبیرامام (ع ) یك تن از آنان افزون از یك لشكر بود .اما در برابر این بزرگان ,افراد سست عنصری نیز بودند كه جنگ را با گریز جواب می دادند, و در نفاق افكنی توانایی داشتند, و فریفته زر و زیور دنیا میشدند.
امام حسن (ع ) از آغاز این ناهماهنگی بیمناك بود.مجموع نیروهای نظامی عراق را ۳۵۰ هزار نوشتهاند.امام حسن (ع ) در مسجد جامع كوفه سخن گفت و سپاهیان را به عزیمت بسوی نخیله تحریض فرمود.عدی بن خاتم نخسین كسی بود كه پای در ركاب نهاد و فرمان امام را اطاعت كرد.بسیاری كسان دیگر نیز از او پیروی كردند.امام حسن (ع ) عبید الله بن عباس را كه از خویشان امام و از نخستین افرادی بودكه مردم را به بیعت امام تشویق كرد, با دوازده هزار نفر به مسكن كه شمالی ترین نقطه در عراق هاشمی بود اعزام فرمود.اما وسوسههای معاویه او را تحت تأ ثیرقرار داد و مطمئن ترین فرمانده امام را, معاویه در مقابل یك میلیون درم كه نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود كشاند.
در نتیجه , هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهی نیز به دنبال او از به اردوگاه شتافتند و دین خود را به دنیافروختند.پس از عبید الله بن عباس , نوبت فرماندهی به قیس بن سعد رسید.لشكریان مقتول شدن او, روحیه سپاهیان امام حسن (ع ) را ضعیف نمودند.عدهای از كارگزاران معاویه كه به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات كردند, نیز زمزمه پذیرش صلح را بوسیله امام (ع ) در بین مردم شایع كردند.از طرفی یكی از خوارج تروریست نیزهای بر ران حضرت امام حسن زد.به حدی كه استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتی سخت در ران آن حضرت پدید آمد.بهرحال وضعی برای امام (ع ) پیش آمد كه جز صلح با معاویه , راه حل دیگری نماند.باری , معاویه وقتی وضع را مساعد یافت , امام حسن (ع ) پیشنهاد صلح كرد.امام حسن برای مشورت با سپاهیان خود خطبهای ایراد فرمود و آنها را به جانبازی و یا صلح - یكی از این دو راه تحریك و تشویق فرمود.عده زیادی خواهان صلح بودند.عده ای نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند.
سرانجام پیشنهاد صلح معاویه مورد قبول امام حسن واقع شد, ولی این فقط بدین منظور بود كه او را درقید و بند شرایط و تعهداتی گرفتار سازد كه معلوم بود كسی چون معاویه دیر زمانی پای بند آن تعهدات نخواهد ماند, و در آینده نزدیكی آنها را یكی پس از دیگری زیر پای خواهد نهاد, و در نتیجه , ماهیت ناپاك معاویه و عهد شكنی های او و عدم پای بندی او به دین و پیمان , بر همه مردم آشكار خواهد شد.و نیز امام حسن (ع )با پذیرش صلح از بردار كشی و خونریزی كه هدف اصلی معاویه بود و میخواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی (ع ) را بهر قیمتی هست , قطع كند, جلوگیری فرمود.بدین صورت چهره تابناك امام حسن (ع ) - همچنان كه جد بزرگوار رسول الله (ص ) پیش بینی فرمود بود - بعنوان مصلح اكبر در افق اسلام نمودار شد.معاویه درپیشنهاد صلح هدفی جز مادیات محدود نداشت و میخواست كه بر حكومت استیلا یابد.اما امام حسن (ع ) بدین امر راضی نشد مگر بدین جهت كه مكتب خود و اصول فكری خودرا از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودی برهاند.
از شرطهایی كه در قرار داد صلح آمده بود اینهاست : معاویه موظف است درمیان مردم به كتاب و خدا و سنت رسول خدا (ص ) و سیرت خلفای شایسته عمل كند و بعد از خود كسی را بعنوان خلیفه تعیین ننماید و مكری علیه امام حسن (ع ) و اولاد علی (ع ) و شیعیان آنها درهیچ جای كشور اسلامی نیندیشد.و نیزسب و لعن بر علی (ع ) را موقوف دارد و ضرر و زیانی به هیج فرد مسلمانی نرساند.
بر این پیمان , خدا و رسول خدا(ص ) و عده زیادی را شاهد گرفتند.معاویه به كوفه آمد با افراد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جریان امر قرار گیرند.
سیل جمعیت بسوی كوفه روان شد.ابتدا معاویه بر منبر آمد و سخنی چند گفت از جمله آنكه : هان ای اهل كوفه ,میپیندارید كه به خاطر نماز و روزه و زكوهٔ وحج با شما جنگیدم ؟ با اینكه میدانسته ام شما به جنگ بر خواستم كه بر شما حكمرانی كنم و زمام امر شما رابدست گیرم , و اینك خدا مرا بدین خواسته نایل آورد, هر چند شما خوش ندارید,اكنون بدانید هر خونی كه در این فتنه بر زمین ریخته شود هدر است و هر عهدی كه با كسی بستهام زیر دوپای من است .بدین طریق عهد نامه ای را كه خود نوشته و پیشنهاد كرده و پای آنرا مهر نهاده بود زیر هر دوپای خود نهاد و چه زود خود را رسوا كرد سپس حسن بن علی (ع ) با شكوه و وقار امامت - چنانكه چشمها را خیره و حاضران رابه احترام وادار میكرد- بر منبر بر آمد و خطبه تاریخی مهمی ایراد كرد.پس از حمد و ثنای خداوند جهان و درود فراوان بر رسول الله (ص ) چنین فرمود: ...به سوگند خدا من امید میدارم كه خیرخواه ترین خلق برای خلق باشم و سپاس و منت خدای را كه كینه هیچ مسلمانی را به دل نگرفته ام و خواشتار ناپسندوناروا برای هیچ مسلمانی نیستم ... سپس فرمود: معاویه چنین پنداشته كه من او را شایسته خلافت دیده ام و خود را شایسته ندیده ام .او دروغ می گوید.ما دركتاب خدای عز و جل و به قضاوت پیامبرش از همه كس به حكومت اولی ریم و لحظهای كه رسول خدا وفات یافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم .
آنگاه به جریان غدیر خم و غصب خلافت پدرش علی (ع ) و انحراف خلافت از مسیر حقیقی اش اشاره كردو فرمود: این انحراف سبب شد كه بردگان آزاد شده و فرزندانشان - یعنی معاویه و یارانش - نیز در خلافت طمع كردند .چون معاویه در سخنان خود به علی (ع ) ناسزا گفت , حضرت امام حسن (ع ) پس ازمعرفی خود و برتری نسب و حسب خود و بر معاویه نفرین فرستاد و عده زیادی از مسلمانان در حضور معاویه آمین گفتند.و ما نیز آمین میگوییم .
اما حسن (ع ) پس از چند روزی آماده حركت به مدینه شد.معاویه به این ترتیب خلافت اسلامی را در زیر تسلط خود آورده وارد عراق شد, و در سخنرانی عمومی رسمی , شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممكن استفاده كرد, و سخت ترین فشار و شكنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت .امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود كه ده سال طول كشید, در نهایت شدت واختناق زندگی كرد و هیچگونه امنیتی نداشت , حتی در خانه نیز در آرامش نبود.سرانجام در سال پنجاهم هجری به تحریك معاویه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهیدو در بقیع مدفون شد همسران و فرزندان امام حسن (ع )دشمنان و تاریخ نویسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتی دوستان ساده دل سخنانی بهم بافته اند.
اما آنچه تاریخ های صحیح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از: ام الحق دختر طلحه بن عبید الله - حفصه دختر عبد الرحمن بن ابی بكر- هند دختر سهیل بن عمد و جعده دختر اشعث بن قیس .بیاد نداریم كه تعداد همسران حضرت در طول زندگیش از هشت یا ده به اختلاف دوروایت تجاوز كرده باشند.با این توجه كه ام ولد هایش هم داخل در همین عددند.
ام ولد كنیزی است كه از صاحب خود دارای فرزند میشود و همین امر موجب آزادی او پس از مرگ صاحبش میباشد .فرزند آن حضرت از دختر و پسر ۱۵ نفر بودهاند بنامهای : زید, حسن , عمرو,قاسم , عبد الله , عبد الرحمن , حسن اثرم , طلحه , ام الحسن , ام الحسین , فاطمه , ام سلمه , رقیه , ام عبد الله , و فاطمه .و نسل او فقط از دو پسرش حسن و زید باقی ماند و از غیر این دو انتساب با آن حضرت درست نیست .
●مسوولیت های امام حسن (ع) در دوران پدر
امام حسن(ع)در طول سی و هفت سالی كه در كنار پدر زیست نه فقط فرزندی مطیع و امام شناس بود، بلكه همواره بازوی نیرومند،یاوری صدیق، مسئولی امین و با تجربه و سربازی عاشق و فداكاربرای امیرمومنان به حساب میآمد. وی با شناخت كاملی كه از پدرداشت، خود را وقف خدمتبه امیرالمؤمنین كرده بود. روزی بازوی نظامی پدر میشود و به فرمانش به طرف كوفه روانه میشود تا مردم آن سامان را از توطئه شوم دشمنان اسلام آگاهی دهدو آنها را جهت مقابله با پیمان شكنان و ناكثان بسیج كند. روزدیگر بازوی سیاسی امام میشود و در جریانات سیاسی دوران عثمان وارد صحنه میشود و او را نسبت به وضع ناهنجاردستگاه خلافتش وكثرت انحرافات آگاه میسازد و یا در مسئله حكمیتبه دستور آنحضرت و با بیانات شیوا و دلنشین، اعلام موضع مینماید و دستبهافشاگری میزند.
آن حضرت در سمت قضاوت و دیگر مسوولیت ها به كمك و یاری پدرمیشتابد. این نوشتار كوتاه اگر چه بیان كننده بخشی ازمسوولیتها و ماموریتهای امام حسن(ع) در دوران پدر میباشد، اماباید اعتراف كرد كه بدون شك در این سی و هفتسال خدمات آن حضرتدر قالب ماموریت از طرف امیرمومنان بیش از اینها بوده است ولیما برآنها دست نیافته ایم و یا فاقد ارزش تاریخی بوده اند. اما مسوولیت های ثبتشده در تاریخ به قرار زیر است:
۱- نماینده امام علی(ع)به سوی عثمان
انحرافات و كجرویهای آشكار كارگزاران عثمان عرصه را بر تماممسلمانان آگاه و بیدار، به ویژه صحابه رسول الله(ع)تنگ كردهبود. ابن عبد ربه اندلسی مینویسد: در زمان خلافت عثمان كارهای خلاف زیاد صورت میگرفت. بدین جهتهرگاه فرد یا افرادی به حضور علی(ع)میآمدند و از كارهای عثمانشكایت مینمودند، علی(ع) پسرش، حسن(ع)را نزد عثمان میفرستاد تاشكایت مردم را به او گوشزد كند. این موضوع بسیار تكرار شد، تااین كه روزی عثمان به حسن(ع)گفت: پدرت تصور میكند كه احدیآگاهی ندارد ولی ما به آنچه انجام میدهیم آگاه هستیم. بنابرایناز مادستبردار. پس از این گفتگو دیگر حضرت علی(ع)پسرش امامحسن(ع)را نزد عثمان نفرستاد.
۲- پاسخ به سوالات مذهبی مردم
از دیگر مسوولیتهای مهم امام حسن(ع)در زمان پدر، پاسخگویی بهپرسشهای مهم مردم بود. حضرت امیرمومنان(ع) بارها پاسخ بدینپرسشها را به امام حسن(ع)ارجاع داده بود. گاهی مردم پس ازدریافت پاسخ از امام حسن(ع)به نزد امام علی(ع) میرفتند و ازحضرت پاسخ همان سؤال را میخواستند كه حضرت به آنان میفرمود: اگر از من هم میپرسیدید بیش از این جوابی دریافت نمیكردید.در دوران خلافت ابوبكر یك نفر اعرابی نزد او آمد و گفت: من درحال احرام حجبه تخم شتر مرغ دستیافتم و آن را خوردم. چهكفارهای برمن واجب است؟ ابوبكر كه نتوانست جواب دهد، او را بهنزد عمر فرستاد. او هم كه از جواب عاجز مانده بود، اعرابی رابه نزد عبدالرحمن بن عوف راهنمایی كرد. عبدالرحمن نیز كه درمانده شده بود، به اعرابی گفت كه نزد علی(ع)برود. مرد اعرابینزد علی(ع)آمد. حضرت به حسنین علیهما السلام اشاره كرد و فرمود: مسئله خود را از هركدام از این دو كودك میخواهی بپرس. اعرابیسؤال خود را مطرح كرد و امام حسن(ع)در محضر امیرمومنان بدانپاسخ گفت.
روزی حضرت علی(ع)در «رحبه» بودند كه مردی به حضورش آمد وعرضه داشت: من از رعایای شما هستم. حضرت فرمود: خیر. هرگز ازرعایای من نیستی، بلكه تو پیك پادشاه روم هستی; از معاویهسوالاتی كردهای و او درمانده و عاجز شده است. بدین جهت تو راجهت دریافت پاسخهای آن به نزد ما فرستاده است. آنگاه حضرت به او فرمود: از یكی از دو فرزندم بپرس. او گفت: از فرزندت حسن(ع) میپرسم. امام حسن(ع)رو به او كرد و فرمود: آمدهای كه بپرسی: فاصله بین حق و باطل چه مقدار است؟ همچنینآمدهای كه بپرسی: چقدر فاصله استبین آسمان و زمین؟ میان مشرقو مغرب چه اندازه فاصله است؟ قوس و قزح چیست؟ كدام چشمه و چاهاست كه ارواح مشركان در آنجا جمع هستند؟ ارواح مومنان در كجاجمع میشوند؟ خنثی كیست؟ كدام ده چیز است كه هریك سختتر ازدیگری است؟ عرض كرد: یابن رسول الله! آری. پرسشهای من همین است كه بیانداشتید. سپس امام حسن(ع)به یك یك پرسشهای اوپاسخ داد. مردشامی به امام حسن(ع)گفت: گواهی میدهم كه توفرزند رسول خدایی و همانا علیبن ابیطالب(ع)برای خلافت وجانشسینی رسول خدا از معاویه سزاوارتر است...
۳- خواندن دعای باران به دستورامیرمومنان(ع)
گروهی نزد علی(ع)آمده، از كمبود باران شكایت كردند. آن حضرتفرزند برومندش، امام حسن(ع)را فراخواند و به وی فرمود: خدای رااز بهر استسقاء بخوان. امام حسن(ع)به دنبال فرمان پدر، دستبهدعا برداشته، فرمود: «اللهم هیج لنا السحاب بفتح الابواب بماءعباب» ; خدایا! ابرها را به حركت درآور و با بازكردن دربهای آسمان،آب و باران فراوانی بر ما فرست.
سپس امام حسن(ع)دعای استسقا را جهت آمدن باران قرائت كرد. امام حسین(ع)نیز به دستور پدر به دعای استسقاء پرداخت: «اللهم معطی الخیرات. ..» ; خدایا! ای كسی كه خیرات و بركاترا به بندگان عطا میكنی. هنوز دعا پایان نگرفته بود كه باران تندی شروع به باریدنكرد. به سلمان گفتند: ای اباعبدالله! این دعا به آنها یاد دادهشده بود. او در پاسخ گفت: وای برشما! مگر نشنیدهاید حدیث رسولخدا را كه میفرماید: خداوند مصالح حكمت را بر زبان اهلبیت منجاری ساخته است.۴- بسیج مردم كوفه امام حسن(ع)از طرف امام علی(ع)مامور شد تا جهت آگاه ساختنمردم كوفه از توطئههای شوم دشمنان و بسیج مردم برای یاریعلی(ع)به همراه عماربنیاسر و قیس به كوفه برود. امام حسن(ع)در كوفه چنین گفت: ای مردم! به دعوت امام و امیر خود پاسخ مثبت دهید و به كمكبرادران مجاهد خود علیه شورشگران داخلی حركت كنید... سوگند بهخدا، خردمندان او را یاری نمایند. درس عبرتی برای آیندگاننزدیك و دور خواهد شد. عاقبت نیكی خواهید داشت. پس به دعوت ماپاسخ دهید و ما را برآنچه ما و شما بدان مبتلا و دچار گشتهایمیاری نمائید. همانا امیرمومنان(ع)فرمود: من به سوی ناكثین حركتكردم تا آنان را به جای خود نشانم. در این حال از دو صورت خارجنیست; من یا ظالم و ستمگرم و یا مظلوم و و ستمدیده. مردم، ازخدا میخواهم مردی را برساند كه جویای قیقتباشد وحق خدا را درنظر بگیرد، چنانچه من مظلوم و ستمدیده هستم یاریام كند و اگرستم میكنم، ممانعت و جلوگیری نمایید. سوگند به خدا! طلحه وزبیر از اولین كسانی بودندكه با من بیعت كردند و از اولینافرادی بودند كه پیمان شكستند و خدعه نمودند. آیا از بیت المالچیزی را به خود اختصاص دادهام و یا حكمی را دگرگون كردهام؟! پسحركت كنید به سوی آنان و امر به معروف و نهی از منكر نمایید. كارشكنیهای ابوموسی اشعری عقیم ماند و امام حسن(ع)توانستحدود دوازده هزار نفر از جنگجویان كوفه را جهت پیوستن به سپاهعلی(ع)به سوی بصره گسیل دارد.
۵- تبیین سیاست امام علی(ع)درباره حكمیت
پس از پایان گرفتن جریان حكمیت توسط ابوموسی اشعری و عمروبنعاص، و خیانت آشكار آنها به اسلام و مسلمانان، بسیاری از مردملب به اعتراض گشودند كه چرا امام علی(ع)بعضی از بستگان خود رامامور مذاكره و تكلم نكرد؟ با این كه مردم كوفه بر خلاف نظر امامعلی(ع)، ابوموسی اشعریرا جهت مذاكره و حكمیت پیشنهاد كرده و بر این امر اصرار ورزیدهبودند; حضرت علی(ع)برای پایان دادن به اختلافات، به امامحسن(ع)دستور داد تا درباره ابوموسی و عمروبن عاص و اشتباهاتشانسخن گوید. اندلیسی مینویسد: روزی علی(ع)در مسجد كوفه بالای منبر سخن میگفت. متوجه فرزندشحسن(ع)شد و به او فرمود: برخیز و درباره این دو نفر سخن بگو. امام حسن(ع)برخاست و پس از حمد و ثنای خدا، فرمود: ای مردم! شما در مورد این دو نفر(ابوموسی و عمروبنعاص)مذاكره كردید(و به توافق رسیدید.)و ما آنها را به مجلسمذاكره فرستادیم. براین اساس كه مطابق قرآن، نه مطابق هوسهاینفسانی داوری كنند ولی آنها مطابق هوسهای نفسانی، نه مطابققرآن داوری كردند و وقتی كه مذاكره این گونه باشد، حاكم نخواهدبود. بلكه محكوم است. ابوموسی در آنجا كه حكمیت را برایعبدالله بن عمر قرار داد، به خطا رفت. ابوموسی از سه جهتخطاكرد:
۱- عبدالله با پدرش عمر مخالفت نمود، زیرا عمر او را برایخلافت نپسندید و او را جزو شورای شش نفره قرار نداد.
۲- عبدالله رهبری و حاكمیت را برای خود طلب نكرد.
۳- مهاجران و انصار كه مقام زمامداری را تشكیل میدهند، برایامارت او اتفاق نظر ننمودند.
در مورد اصل مسئله حكمیت(وكالت دادن به شخصی برای داوری)رسولاكرم(ص)در جریان یهودیان بنی قریظه، سعد بن معاذ را منصوب نمودتا درباره آنها داوری كند و او نیز حكمی كرد كه خداوند به آنراضی شد و شكی در این جهت نیست، زیرا اگر حكم كردن سعد بن معاذخلاف بود، پیامبر(ص)به آن راضی نمیشد.
۶- عهدهداری امامت جمعه
یكی دیگر از مسئولیتهای مهم امام حسن(ع)كه در زمان پدر به ویواگذار شده بود، اقامه نماز جمعه بود. مسعودی مینویسد: آنگاهكه عذری مانند بیماری برای امیرمومنان پیش میآمد و نمیتوانستبرای اقامه نماز جمعه در مسجدكوفه حضور یابد، فرزند برومندش رابه این امر مهم میگمارد.
امام حسن(ع)در یكی از خطبههای نماز جمعه درمسجد كوفه، چنینفرمود: همانا خداوند سبحان مبعوث ننمود پیامبری را مگر این كهبعد از او، خلیفه و جانشینی را تعیین كرد و یا گروه و یاخاندانی را. پس قسم به آن كس كه محمد(ص)را به پیامبری برگزید،هیچ كس در حق مااهلبیت كوتاهی نخواهد كرد، مگر این كه خداوندسبحان اعمال او را ناقص خواهدگذاشت و هیچ دولتی بر ضد ماحاكمیت پیدانخواهد كرد، مگر آن كه عاقبت از آن ما خواهد شد ومتجاوزان به حق ما پس از چند صباحی، سزای عمل خود را خواهنددید و به مكافات آن خواهند رسید.
۷- دستیاری امیرمومنان(ع)در قضاوت
حضرت علی(ع)در برخی رویدادها از امام حسن(ع)میخواست قضاوتكند. امیرمومنان(ع)از فرزندش خواست تا در باره مردی كه چاقو دردست داشت و در خرابهای كنار كشتهای دستگیرش كرده بودند، قضاوتكند. اینك تمام ماجرا:
امام صادق(ع)فرمود: در دوران حاكمیت امیرالمؤمنین(ع)مردی راجهت دادخواهی به محضر آن حضرت آوردند. آن مرد را در خرابهاییافته بودند در حالی كه چاقویی خون آلود در دست داشت و بالای سرمقتول كه به خون خویش میغلتید. ایستاده بود. حضرت پرسید: ایمرد! در این مورد چه میگویی؟
متهم پاسخ داد: ای امیرمومنان! اتهامم را میپذیرم. علی(ع)دستور داد او را ببرند و به جای مقتول قصاص كنند. در اینهنگام مردی با عجله و شتاب خود را نزد حضرت رساند و فریاد زد: او را باز گردانید، به خدا سوگند، او جرمی ندارد. من قاتلم! امیرمومنان از متهم پرسید: چه چیز تو را وادار كرد كه اتهامقتل را بپذیری و حال آن كه او را نكشتهای؟ مرد پاسخ داد: وضعیتبه گونهای بود كه نمیتوانستم كمترین دفاعی از خود كنم; زیراچند نفر مرا درحالی كه كارد خونین در دست داشتم و بالای سرمقتولایستاده بودم، دیدند و دستگیرم كردند. من در كنار خرابه مشغولذبح گوسفند بودم. وقتی آن را سربریدم نیاز به قضای حاجت پیداكردم. از این رو، داخلخرابه شدم كه ناگهان دیدم مردی در خونخود میغلتد. به شدت ترسیده بودم. در حالی كه چاقوی خون آلود دردستم بود، چند نفر وارد شدند و مرا بازداشت نمودند.
علی(ع)دستور داد آن دو را نزد فرزندش، حسن(ع)ببرند و داستانرا برای او بیان كنند و حكم الهی را بپرسند. آنان را نزداماممجتبی(ع)بردند. آن حضرت پس از شنیدن سخنان آنها چنین قضاوتنمود: قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان متهم را نجاتداد و با اینكارش، گویی بشریت را نجات داده است، خداوند سبحان فرمود: (...ومن احیاها فكانما احیاالناس جمیعا)...; هركس انسانی را از مرگرهایی بخشد چنان است كه گویی همه مردم را زنده كرده است. بنابراین آن دو را آزاد كنید و دیه مقتول را از بیت المالپرداخت نمایید.
۸- فرماندهی گروه ده هزارنفری
در پی خیانت آشكار معاویه و هوادارانش پس از ماجرای حكمیت،امیرمومنان(ع)در اواخر عمرش برآن شد تا جنگ بامعاویه را از سربگیرد. بدین جهتبا بسیج كردن مجدد نیروهای رزمنده، امامحسن(ع)را به فرماندهی ده هزار نفرمنصوب كرد تا آنها به سویجبهه صفین روانه شوند. مردم گروه گروه به این سپاه پیوستند. صد هزار شمشیر جمع شد و آماده حركتشد. در این هنگام بود كه ابنملجم ملعون بر فرق مقدس امام علی(ع)ضربت زد و آن ضربتبه شهادتآن حضرت منجر شد و آن سپاه با عظمت مانند گله گوسفندی كه چوپانخود را از دست داده باشداز هم گسیخت.
۹- سرپرستی موقوفات و صدقات
از دیگر مسوولیتهای امام حسن(ع)، تولیت موقوفات امامعلی(ع)بود. امام علی(ع) در اواخر عمر خویش طی حكمی همه موقوفاتخویش را به امام حسن(ع)واگذار كرد.
این موقوفات دو بخش بود: برخی موقوفات خود امام علی(ع)بودنداز قبیل چاه، چشمه، نخل و دیگر چیزهایی كه امیرمومنان آنها رااحداث و وقف گردانیده بود; برخی همان موقوفات پیامبر(ص)وفاطمه(س)بود كه تولیتش به عهده حضرت علی(ع)بود كه مجموع آنهاعبارت بود از: چشمه ینبع و وادی احمر، القصیبه، منطقه ینبع،یبیغات، صحرای رعیه، عین حسن، دیمه، اذنیه، امالعیال، حیطانسبعه(دلال، عواف، برقه، میثب، حسنی، صافیه، مشربهامابراهیم)وفدك. امام علی(ع)در فرمانی به امام حسن(ع)به وی چنین میفرماید: «این است آنچه را كه بنده خدا، علیبن ابیطالب، پیشوایمؤمنین درباره دارایی خود به آن فرمان داده برای به دست آوردنرضا و خشنودی خدا كه به سبب آن مرا به بهشت داخل نماید و براثر آن، آسودگی آخرت را به من عطا فرماید... و پس از من، حسنبن علی سفارش مرا انجام میدهد. وصی من است از مال و داراییم بهطور شایسته صرف میكند و به مستحقین و سزاواران میبخشد و اگربرای حسن پیشامدی نمود حسین زنده است. وصی من بعد از حسن، اوستو سفارشم را مانند او انجام میدهد.... و شرط میكند با آن كهتصدی این مال را به او داده، این كه این مال را به همان طوریكه هست، باقی بگذارد و میوه آن را در آنچه به آن مامور گشته ورهنمود شده است، صرف نماید و شرط میكند كه نهالی از زادههایدرختخرمای این دهها را نفروشد...»
۱۰- ایراد سخن به دستور پدر
روزی امام علی(ع)به امام حسن(ع)فرمود: برخیز و سخنرانی كن تاگفتارت را بشنوم. امام حسن(ع)عرض كرد: پدرجان! چگونه سخنرانیكنم با این كه رو به روی تو هستم و از شما شرم دارم. امام(ع)سپس خود را مخفی نمود به طوری كه صدای حسن(ع)رامیشنید. امام حسن(ع) برخاست و خطابه خود را شروع كرد و پس ازحمد و ثنای الهی فرمود: «اما بعد فان علیا باب من دخله كانمومنا و من خرج منه كان كافرا اقولی قولی هذا و استغفراللهالعظیم لی و لكم» ; بدون شك علی، دری(از علم و كمال)است كهاگر كسی وارد آن در شود، مؤمن است و كسی كه از آن خارج گردد،كافر است. من این سخن رامی گویم(و به آن معتقدم)و از برای خودو شما ازدرگاه خدای بزرگ طلب آمرزش میكنم. در این هنگام امام علی(ع)برخاست و بین دو چشم حسن(ع)را بوسیدو سپس فرمود: «ذریهبعضها من بعض والله سمیع علیم» ; آنهافرزندان و دودمانی بودند كه بعضی از بعضی دیگر گرفته شده بودندو خداوند شنوا و داناست.
●صلح امام حسن(ع) ضامن بقای اسلام
زندگی سراسر افتخار امام مجتبی(ع) جلوههای زیبا و پرشكوهی داشت. او در روز پانزدهم رمضان سال سوم هجری پا به عرصه وجود گذاشت.
هفتسال در دامن پرفیض رسول خدا(ص) از چشمههای زلال نبوت بهره برد. وحی الهی فكر و اندیشه او را شكل داد و اعماق جانش را جهتبهره دهی به اسلام و مسلمانان آماده ساخت. سپس سیسال حوادث تلخ و شیرین بعد از رحلت پیامبر وی را از تجربههای گران بهرهمند ساخت. در سال چهلم هجرت، هدایت كشتی اسلام، در سختترین موقعیت، به عهده او گذاشته شد. آن امام معصوم(ع) با كمترین آسیب و تلفات امت اسلامی را رهبری كرد، توطئههای بزرگ و خطرناك بنیامیه را نقش بر آب ساخت، مانع نابودی اسلام و برنامههای حیات بخش آن شد و پیش بینی پیامبر خدا(ص) را تحقق بخشید.
بر خورد زیبای امام حسن(ع) در قصه صلح افتخار بزرگی در تاریخ اسلامی بر جای گذاشت. نویسندگان و تحلیل گران بسیاری به آن پرداخته و ابعاد گوناگون آن را بررسی كردهاند. گروهی همانند شیخ راضی آل یاسین(ره) كتابی در ۳۷۴ صفحه تدوین كرده، آن را «صلح الحسن» نامیدهاند و جمعی نیز در صفحات بیشتر یا كمتر به ترسیم تلاشهای این سرور جوانان بهشت پرداختند.
●بیعت با امام مجتبی(ع)
بیعتیكپارچه مردم كوفه و نمایندگان قبیلههای مختلف در مسجد كوفه در روز بیست و یكم ماه رمضان سال چهلم هجرت بعد از شهادت مولی الموحدین(ع) وحشتبزرگی در دل معاویه و حاكمان شام پدید آورد. آنان احساس كردند توطئه ترور آن بزرگمرد به طرفداران اهل بیت عصمت و طهارت عزمی راسختر بخشید و آنان را در استمرار راه خویش مصممتر ساخت.
●توطئه های معاویه
معاویه، با شنیدن اخبار فوق، یاران و نزدیكان خویش همچون عمروعاص، قیس بن اشعث، ولید بن عقبه و عتبهٔ بن ابیسفیان و ... را فرا خواند، نشستی تشكیل دادو درباره چگونگی برخورد با حكومت تازه پای امام حسن(ع) و براندازی آن با آنان به مشورت پرداخت او گفت: چنانچه اندیشهای اساسی جهتبراندازی حكومت علوی نكنید، برای همیشه با تهدید مواجه خواهیم بود. پس از سخنان معاویه شورا برگزار شد. رهاورد این نشست تصمیمهای زیر بود كه بتدریج جامه عمل پوشید:
۱- فرستادن جاسوس جهت اغتشاش و آشوب و ایجاد نا امنی.
۲- تطمیع و تهدید نیروهای ارشد نظامی و لشكریان امام مجتبی(ع) مانند عبیدالله بن عباس و قیس بن سعد.
۳- ارسال گشتیهای رزمی در اكیپهای كوچك و بزرگ جهت ضربه زدن و ایجاد رعب و وحشت در مرزهای حكومت علوی مانند حمله به بسر بنارطاهٔ و كشتن دو فرزند كوچك عبید الله بن عباس به نامهای عبدالرحمان و قثم در شهرهای یمن یا مكه،
۴- شایعه صلح قبل از تحقق آن و تبلیغات گسترده در این زمینه.
۵- انتشار شایعههای بیاساس چون كشته شدن قیس بن سعد بن عباده و افراد دیگر،
۶- شایعه پناهندگی بعضی از شخصیتهای سیاسی، نظامی حكومت امام حسن مجتبی،
۷- جنگ روانی تمام عیار علیه كارگزاران صالح و متعهد و دلسوز آن حضرت در شهرهای مختلف.
۸- فعال شدن ستون پنجم و نیروهای وابسته اموی و افراد ناراضی در شهرهای كوفه، كربلا، بغداد، مكه، مدینه.
●انگیزههای صلح
توطئههای فوق سبب شد تا حكومت تازه نفس امام مجتبی(ع) گرفتار مقابله و برخورد با آنان گردد، از برنامه ریزهای دراز مدت و جابجایی نیروهای خسته و ناتوان و غیر علاقهمند منصرف شود و نتواند شالوده محكمی را پیریزی كند. از سوی دیگر، طولانی شدن معركه صفین به مدت هیجده ماه و كشته شدن حدود ۷۰ هزار تن در لیلهٔ الهریر و فقدان نیروهای ارزشمند و صحابه بزرگ پیامبر(ص) مانند عمار یاسر، هاشم مرقال، ثابتبن قیس، ذوالشهادتین و ...، كه سابقهای درخشان در تاریخ اسلام داشتند، و از همه مهمتر شهادت امیرمؤمنان در فرو پاشی شیرازه حكومت تاثیر بسزا داشت. مورخان گفتهاند:۳۶ تن از رزمندگان غزوه بدر، كه آخرین ستارگان تابناك ایمان و عقیده از زمان پیامبر(ص) بودند، در نبردهای جمل، نهروان و صفین به شهادت رسیدند كه ضربهای كوبنده بر پیكر لشگریان عراق بود.
امام مجتبی(ع) فرمود: سوگند به خدا، من حكومت و خلافت را تسلیم معاویه نكردم، مگر بدان سبب كه یارانی برای نبرد با او نیافتم. چنانچه همراهانی میداشتم، شب و روز با وی(معاویه) جنگ میكردم و (آنقدر) به نبرد علیه او ادامه میدادم تا خداوند بین ما حكم كند.
سبط اكبر رسول خدا(ص) چنان میدید كه جنگ شروع شود، به شكست نظامیان عراق میانجامد و معاویه بدین بهانه همهدوستان اهل بیت(ع) را خواهد كشت. از اینرو فرمود:
انی خشیت ان یجتث المسلمون عن وجه الارض فاردت ان یكون للدین ناعی
من ترسیدم ریشه مسلمانان از روی زمین كنده شود، خواستم، برای پاسداری و حفاظت از دین، نگاهبانی باقی بماند. و در جای دیگر فرمود: فصالحتبقیا علی شیعتنا خاصهٔ من القتل، فرایت دفع هذه الحروب الی یوم ما فان الله كل یوم هو فی شان
حفاظتشیعه از نابودی و كشته شدن، مرا ناگزیر به مصالحه ساخت. پس مناسب دیدم جنگ را به روزی دیگر واگذارم. تكلیف انسان براساس اوامر الهی هر روز به گونهای است و باید آن را انجام دهد.
●قرارداد صلح و شرطهای اساسی آن
به نوشته مورخان در سال ۴۱ ه .ق، در یكی از ماههای ربیع الاول یا ربیع الثانی و یا جمادی الاولی، معاویه به وسیله عبدالله بن عامر و عبدالرحمان بن سمره نامهای به عنوان قرارداد صلح، برای حسن بن علی(ع) فرستاد. این نامه كاملا سفید بود و فقط در بالای آن یك خط نوشته شده بود، ان اشترط فی هذه الصحیفهٔ التی ختمت اسفلها ما شئت فهو لك، این نامه را در خصوص قرارداد صلح فرستادم. من آن را امضاء كردهام هر شرطی را كه شما میخواهید و صلاح میدانید در آن بنویسید. مورد قبول من است.
در پایان نامه، جهت اطمینان بیشتر سوگندهای بزرگی یاد كرد، به امضای همه بزرگان دربارش رساند.
نامه فوق به دو گونه نقل شده، ما به جهت اختصار به نقل دوم میپردازیم كه بندهای آن به صورت جداگانه ذكر شده است.
●بندهای قرارداد صلح
ماده اول: واگذار كردن حكومتبه معاویه به شرط آن كه بر اساس كتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و سیره و روش خلفای شایسته عمل كند.
ماده دوم: خلافتبعد از معاویه از آن حسن بن علی(ع) است و چنانچه حادثهای برای او پیش آمد و او موفق نشد، حكومت از آن حسین(ع) است و معاویه حق ندارد، بعد از خود جانشین تعیین كند.
ماده سوم: دشنام دادن و نفرین به امیرمؤمنان(ع) در قنوت نماز ترك شود و كسی از آن حضرت جز به نیكی یاد نكند، ماده چهارم: همه مردم از هر رنگ و نژادی كه هستند و در هر جا زندگی میكنند، باید از امنیت كامل برخوردار باشند و آنچه در گذشته انجام دادهاند، مورد عفو قرار گیرد افراد به بهانههای واهی مورد تعقیب واقع نشوند و با مردم عراق به خشونت رفتار نگردد.
ماده پنجم: یاران و شیعیان علی(ع) در هر جا هستند، در امان باشند و به آنها تعرضی نشود و جان و مال و ناموس و فرزند ایشان از امنیت كامل برخوردار باشد. معاویه باید از تعقیب و سوء قصد به آنها بپرهیزد، حقوق هر صاحب حقی را به خودش برساند و آنچه در دستیاران علی(ع) استباز پس گرفته نشود.
ماده ششم: هرگز علیه امام حسن و برادرش امام حسین(ع) و هیچ یك از خاندان اهل بیت(ع) آشكارا و نهان توطئهای نكند(ستمی و آزاری نرساند) و در هیچ نقطهای از روی زمین برای آنان وحشتی ایجاد نكند.
ماده هفتم: در حضور معاویه اقامه شهادت نشود و معاویه حق ندارد خود را امیرمؤمنان بنامد.
ماده هشتم: از بیت المال كوفه، مبلغ پنج میلیون درهم مستثناست، آن مبلغ ربطی به قرار داد صلح ندارد. معاویه باید بدهیهای بیت المال را بپردازد و بر اوست هر سال مبلغ دو میلیون درهم به برادرم حسین بدهد. بنیهاشم را در بخششها و عطاها بر بنی عبد شمس ترجیح دهد و هر سال یك میلیون درهم جهت فرزندان شهدای جنگهای جمل و صفین و به آنانی كه در ركاب امیرمؤمنان(ع) به شهادت رسیدهاند، داده شود، و این مبلغ باید از مالیات مربوط به دارابجرد باشد.
شروط فوق در نامههای رسمی امضاء نشده، رد و بدل گردید. معاویه از شام به مسكن آمد و قرارداد صلح در آنجا به صورت علنی و رسمی در حضور بسیاری از مردم، خوانده شد، بعضی از مورخان گفتهاند: عقد صلح در «بیت المقدس» و یا «ادرح» اجرا گردید. این دو قول قوت چندانی ندارد، زیرا مسكن محل تجمع نیروهای نظامی دو طرف بود و فرماندهان عالی رتبه نیز حضور داشتند.
●نگاهی بهواپسین روزهای عمر امام حسن (ع)
امام حسن مجتبی(ع) بعد از امضای قرارداد صلح از كوفه به مدینه جدش پیامبر خدا(ص) بازگشت و حدود ده سال در جوار ملكوتی پیامبر(ص) و مسجد النبی(ص) گامهای بسیار اساسی برداشت.
تا سیره و سنت پیامبر و اهل بیتش را به مردم جهان بشناساند و مسلمانان را از سلطه ستمشاهی بنیامیه به ویژه معاویه نجات بخشد.
از سوی دیگر معاویه راههای مختلفی را جهت مبارزه با شخصیت اجتماعی و سیاسی امام مجتبی(ع) برگزید تا موقعیت والا و پر نفوذ آن حضرت را از قلب دوستدارانش بزداید لكن به هر جنایتی كه دست میزد نتیجه عكس میگرفت و هر روز تعداد علاقهمندان به حضرت و شیفتگان دین و حقیقتبیشتر میشد از این جهت تصمیم گرفتشخص آن بزرگوار را از بین ببرد تا شاید دیگر افراد خاندان اهل بیت(ع) و ساداتی كه در صدد مبارزه با رژیم وی بودند نا امید گردند و خود آن بزرگوار را كه بعنوان بزرگترین سد و مانع سر راهش بود از میان بردارد.
●جنون آمیزترین جنایت معاویه
معاویه بارها تصمیم بر مسموم كردن امام مجتبی(ع) گرفت و به واسطه های پنهان زیادی متوسل گردید حاكم نیشابوری با سند معتبر از ام بكر بنت مسور نقل میكند كه گفت:
«كان الحسن بن علی[ع] سم مرارا كل ذلك یغلتحتی كانت مرهٔ الاخیرهٔ التی مات فیها فانه كان یختلف كبده، فلم لبثبعد ذلك الا ثلاثا حتی توفی; حسن بنعلی[ع] را بارها مسموم كردند، لیكن اثر چندانی نگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر كبدش را پارهپاره كرد، كه بعد از آن سه روز بیشتر زنده نماند.» ابنابیالحدید مینویسد: «چون معاویه خواستبرای پسرش یزید بیعتبگیرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبی(ع) كرد، زیرا معاویه برای گرفتن بیعتبه نفع پسرش و موروثی كردن حكومتش مانعی بزرگتر و قویتر از حسنبنعلی(ع) نمیدید، پس معاویه توطئه كرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد.»
در این توطئه، بیشترین نقش را مروان بنحكم كه فرماندار مدینه بود ایفا كرد. وقتی معاویه تصمیم بر این جنایت هولناك گرفت، آخرین مرتبه، طی نامهای سری از مروان فرماندار خویش خواست تا در مسمومیتحسن بنعلی(ع) سرعت گیرد و آن را در اولویت قرار دهد.
مروان جهت اجرای این توطئه مامور شد با جعده دختر اشعث همسر امام مجتبی(ع) تماس برقرار كند. معاویه در نامهاش نوشته بود كه جعده یك عنصر ناراضی و ناراحت است و از جهت روحی میتواند با ما همكاری داشته باشد و سفارش كرده بود كه به جعده وعده دهد بعد از انجام ماموریتش او را به همسری پسرش یزید درخواهد آورد و نیز توصیه كرده بود صد هزار درهم به او بدهد. بنا به گفته شعبی: چون جعده امام مجتبی(ع) را مسموم كرد، معاویه صدهزار درهم را به او داد، لیكن از ازدواج با پسرش یزید سرباز زد و در پیامی برایش نوشت: «چون علاقه به حیات و زندگی فرزندم یزید دارم، نمیگذارم با تو ازدواج كند.»
امام صادق(ع) فرمود: جعده زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام مجتبی(ع) روزه داشت و روزهای بسیار گرمی بود، به هنگام افطار خواست مقداری شیر بنوشد، آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود، به مجرد این كه شیر را آشامید، پس از چند دقیقه امام(ع) فریاد برآورد: «عدوهٔ الله! قتلتنی قتلك الله و الله لا تصیبن منی خلفا و لقد غرك و سخر منك و الله یخزیك و یخزیه; دشمن خدا! تو مرا كشتی، خداوند تو را نابود كند. سوگند به خدا! بعد از من بهره و سودی (خوشحالی) برای تو نخواهد بود. تو را گول زدند و مفت و رایگان در راستای اهدافشان به كار گرفتند. سوگند به خدا (معاویه) بیچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذلیل كرد.» امام صادق(ع) در ادامه سخنان خود فرمودند: «امام مجتبی(ع) بعد از این كه جعده او را مسموم كرد، دو روز بیشتر باقی نماند و از دنیا رفت و معاویه هم بدانچه وعده كرده بود وفا ننمود.»
●تطهیر جنایتكار
بعضی از مورخان همانند ابن خلدون و لامنس خواسته اند دامن معاویه را از این جنایت هولناك تطهیر كنند و بگویند، این هم از اخبار ساختگی است. ابن خلدون مینویسد: «و ما ینقل من ان معاویهٔ دس الیه السم من زوجهٔ جعدهٔ بنت الاشعثفهو من احادیث الشیعهٔ و حاشا لمعاویهٔ من ذلك...; نسبت مسمومیتحسن بنعلی(ع) به معاویهٔ ابیسفیان كه به دست همسرش جعده دختر اشعث انجام شد، ساخته و پرداخته شیعه است و دامن معاویه از چنین نسبتهایی به دور است.» ولامنس نیز مینویسد: «و كان الغرض من هذا الاتهام و صم الامویین ... و لم یجرا علی هذا القول بهذا الاتهام الشنیع جمهرهٔ سوی المؤلفین من الشیعهٔ.» هدف از نسبت مسمومیت حسن بن علی [علیه السلام] به معاویه بد نام كردن رژیم بنی امیه بوده و این اتهام را غیر از مؤلفان شیعه كسی مطرح نكرده است!!
●اعتراف مورخان
توطئه معاویه جهت مسموم نمودن امام مجتبی(ع) به قدری روشن و آشكار است كه فرصت هر گونه انكار را از مورخان و دانشمندان گرفته است و از اینروست كه آنان بدون اختلاف - جز در موارد اندك - آن را نگاشتهاند، از جمله آنهاست: ابنحجر عسقلانی، ابوالحسن علی بنحسین بنعلی مسعودی، ابوالفرج اصفهانی،شیخ مفید، احمد بنیحیی بنجابر بلاذری، ابنعبدالبر، محمد بنعلی ابنشهرآشوب، ابن صباغ مالكی، سبط ابنجوزی، سیوطی، حاكم نیشابوری،احمد بناعثم كوفی، و جمال الدین ابی الحجاج یوسف المزی. به جهت اختصار به مطالب محمد بنجریر طبری بسنده میكنیم او مینویسد: علت وفات و رحلت امام مجتبی(ع) این بود كه معاویه هفتاد مرتبه آن حضرت را مسموم كرد ولیكن اثر فوری و اساسی نگذاشت تا این كه زهری را جهت مسموم نمودن آن حضرت برای جعده دختر محمد بناشعثبنقیس كندی فرستاد و به همراه آن زهر، بیست هزار دینار فرستاد و ده قطعه باغ از باغهای كوفه را به نام او كرد و همچنن وعده داد بعد از انجام ماموریت، او را به ازدواج پسرش یزیدبن معاویه درآورد. پس او در فرصتی خاص آن زهر را به خورد حسن بنعلی داد و مسمومش كرد».
مورخ توانا، علامه بزرگوار باقر شریف قرشی مینویسد: جعده دختر اشعثبنقیس از خانوادههای فرومایه، بسیار پست و فرصتطلب بود. او نسبتبه امام مجتبی(ع) عقده است، شاید بدان جهت كه نتوانسته بود از آن حضرت فرزندی داشته باشد; از اینرو وقتی زهر از سوی مروان رسید و وعدهها را شنید و پولها را مشاهده كرد، ارتكاب آن جرم بزرگ را پذیرفت و در روزی گرم و سوزان كه امام مجتبی(ع) روزهدار بود، به هنگام افطار زهر را در كاسه شیر ریخت و به آن حضرت خورانید. زهر بلافاصله رودههایش را پاره كرد و امام از شدت درد به خود میپیچید و میفرمود: انالله و انا الیه راجعون. آخرین روزهای حیات آن حضرت، جنادهٔ بنامیه برای عیادت خدمتش آمد. او میگوید: حال امام منقلب بود و از شدت درد مینالید،تشتی را در برابر حضرت قرار داده بودند. هر چند گاه، لختههای خون از راه دهان خارج میشد، این جا بود كه به وحشت افتادم و سخت ناراحتم شدم.
●وصایای امام مجتبی(ع)
شیخ طوسی(ره) از ابنعباس نقل میكند: در واپسین ساعتهای عمر امام مجتبی(ع) برادرش امام حسین(ع) وارد خانه آن حضرت شد، در حالی كه افراد دیگری از یاران امام مجتبی(ع) در كنار بسترش بودند. امام حسین پرسید: برادر! حالت چگونه است؟ حضرت جواب داد: در آخرین روز از عمر دنیاییام و اولین روز از جهان آخرت به سر میبرم و از جهت این كه بین من و شما و دیگر برادرانم جدایی میافتد، ناراحتم. سپس فرمود: از خدا طلب مغفرت و رحمت میكنم، چون امری دوست داشتنی، همچون ملاقات رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان و فاطمه و جعفر و حمزه(علیهم السلام) را در پیش دارم. آن گاه اسم اعظم و آنچه را از انبیای گذشته از پدرش امیرالمؤمنین(ع) به ارث داشت تسلیم امام حسین(ع) نمود. در آن لحظه فرمود بنویس: «هذا ما اوصی به الحسن بن علی الی اخیه الحسین اوصی انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له و انه یعبده حق عبادته لا شریك له فی الملك و لا ولی له من الذل و انه خلق كل شئ فقدره تقدیرا و انه اولی من عبد و احق من حمد، من اطاعه رشدو من عصاه غوی و من تاب الیه اهتدی، فانی اوصیك یا حسین بمن خلفت من اهلی و ولدی و اهل بیتك ان تصفح عن مسیئهم و تقبل من محسنهم و تكون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننی مع رسول الله(ص) فانی احق به و ببیته فان ابو اعلیك فانشدك الله بالقرابهٔ التی قرب الله - عزوجل - منك و الرحم الماسهٔ من رسول الله(ص) ان لا تهریق فی امری محجمهٔ من دم حتی نلقی رسول الله(ص) فنختصم الیه و نخبره بما كان من الناس الینا; این وصیتی است كه حسن بنعلی به برادرش حسین نموده است. وصیت او این است: به یگانگی خدای یكتا شهادت میدهد و همان طوری كه او سزاوار بندگی است عبادتش میكند، در فرمانرواییاش شریك و همتایی وجود ندارد و هرگز ولایتی كه نشانگر ذلت او باشد بر او نیست. او آفریدگار همه موجودات است و هر چیزی را به اندازه و حساب شده آفریده. او برای بندگی و ستایش سزاوارترین معبود است. هر كس فرمانبرداری او كند راه رشد و ترقی را پیش گرفته و هر كس معصیت و نافرمانی او كند گمراه شده است و هر كس به سوی او بازگردد - توبه كند - از گمراهی رسته است. ای حسین، تو را سفارش میكنم كه در میان بازماندگان و فرزندان و اهل بیتم كه خطاكاران آنان را با بزرگواری خود ببخشی و نیكوكاران آنها را بپذیری و بعد از من جانشین و پدر مهربانی برای آنان باشی. مرا در كنار قبر جدم رسول خدا(ص) دفن نما، زیرا من سزاوارترین فرد برای دفن در كنار پیامبر خدا(ص) و خانه او هستم، چنانچه از این كار تو را مانع شدند سوگند میدهم تو را به خدا و مقامی كه در نزد او داری و به پیوند و خویشاوندی نزدیكتبا رسول خدا(ص) كه مبادا به خاطر من حتی به اندازه خون حجامتی، خون ریخته شود تا آن كه پیغمبر خدا(ص) را ملاقات كنم و در نزد او نسبتبه رفتاری كه با ما كردند شكایت نمایم.» و در روایتی دیگر وصیت آن حضرت چنین نقل شده:
برادرم، آن گاه كه از دنیا رفتم، بدنم را غسل بده و حنوط كن و كفن نما و جنازهام را به سوی حرم جدم ببر و در آن جا دفن كن، چنانچه از دفن جنازه من در كنار قبر جدم مانع شدند، تو را به حق جدم رسول خدا(ص) و پدرت امیرمؤمنان و مادرت فاطمه زهرا(س) با هیچ كس در گیر مشو و به سرعت جنازه مرا به بقیع برگردان و در كنار آرامگاه مادرم دفن نما.»
●شهادت مظلومانه امام مجتبی علیه السلام
مشهور میان مورخان و علمای مسلمان این است كه امام مجتبی(ع) بر اثر زهری كه از سوی معاویهٔ بن ابی سفیان توسط جعده به آن حضرت خورانیده شد، در روز پنجشنبه ۲۸ صفر سال پنجاهم هجرت در سن ۴۸ سالگی به شهادت رسید. همان طوری كه شیخ مفید(ره) متوفای قرن پنجم، سال۴۱۳ هجری، و مفسر ادیب و توانمند شیخ طبرسی(ره) در قرن ششم سال ۵۴۸ هجری در دو كتاب خود و علامه بزرگوار حلی در قرن هشتم سال۷۲۶ هجری بر آن تصریح كرده اند. مرحوم شیخ طبرسی - روایتی را از طبرانی نقل میكند و میگوید: «ایشان در كتاب «معجمه» نوشته است: امام مجتبی(ع) در ماه ربیع الاول سال۴۹ هجری به وسیله زهر به شهادت رسیده است.»
و در این جا قول سومی وجود دارد و آن این كه: «امام حسن(ع) در روز پنجشنبه، هفتم ماه صفر سال پنجاه هجری رحلت نموده است.» مرحوم علامه مجلسی این قول را به شیخ ابراهیم كفعمی صاحب مصباح و بلد الامین نسبت داده است. ابن قتیبه دینوری میگوید: چیزی از رحلت امام مجتبی(ع) نگذشت كه معاویه اقدام به گرفتن بیعت از مردم شام برای پسرش یزید كرد و این را طی بخشنامهای به همه جهان اسلام اعلام نمود.
●مراسم كفن و دفن
آن گاه كه امام حسن(ع) دار فانی را وداع گفت، عباس بن علی(ع)، عبدالرحمن بن جعفر و محمد بن عبدالله بن عباس به كمك امام حسین(ع) شتافتند و آن حضرت با كمك آنان جنازه برادر را غسل داد، حنوط كرد و كفن نمود، آن گاه به مصلا (جایگاه خاص، جهت نماز گزاردن بر مردگان) كه در نزدیكی مسجد النبی بود منتقل نمودند، كه آن مصلا را «بلاطه» می نامیدند. در آن جا بر جنازه آن حضرت نماز گزاردند، سپس جنازه را جهت تجدید عهد و دفن، نزدیك مزار رسول خدا(ص) بردند.
●ممانعت از دفن در حرم پیامبر
فرماندار مدینه، مروان بن حكم به همراه آشوبگران جلو آمدند و فریاد برآوردند: شما میخواهید حسن بن علی را در كنار پیامبر دفن كنید؟ از طرف دیگر عایشه سوار بر استر به جمعشان پیوست و فریاد زد: چگونه میشود كسی را كه من هرگز او را دوست ندارم، به میان خانه من داخل كنید. مروان گفت: آیا سزاوار است عثمان در دورترین نقطه مدینه در قبرستان دفن شود و حسن بن علی در جوار پیامبر خدا(ص) هرگز نمیشود، من شمشیر به دست میگیرم و حمله میكنم و ممانعت خواهم نمود. عدهای از امویان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و میخواستند فتنه ای به پا كنند كه امام حسین(ع) با بردباری جنازه برادرش را به سوی بقیع برگرداند و بنی هاشم را آرام نمود و در جوار جده اش فاطمه بنت اسد در بقیع دفن نمود و از خونریزی و فتنه به همان وضعی كه امام مجتبی(ع) وصیت نموده بود جلوگیری كرد.امام حسین(ع) رو به مروان كرد و فرمود: اگر برادرم وصیت كرده بود كه در كنار جدش پیامبر(ص) دفن شود، می فهمیدی كه تو كوچكتر از آنی كه بتوانی ما را برگردانی و جلو دفن جنازه او را در میان حرم پیامبر(ص) بگیری. ابن شهر آشوب می افزاید: به هنگام بردن جنازه امام مجتبی(ع) به سوی بقیع غرقد، افراد شرور و پستبه پشتیبانی امویان به جنازه آن بزرگوار تیراندازی كردند، به طوری كه هنگام دفن هفتاد تیر از بدن آن حضرت جدا نمودند.
عایشه به هنگام دفن امام مجتبی(ع)ابن عباس(ره) خطاب به عایشه (در حالی كه چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: «واسو اتاه فیوما علی بغل و یوما علی جمل، تریدین ان تطفئی نورالله و تقاتلی اولیاءالله ارجعی فقد كفیت الذی تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین; چه بیچارگی و بدبختی! امروز سوار بر استر شدی و یك روز سوار بر شتر گشتی (اشاره به جنگ جمل). تو میخواهی نور خدا را خاموش كنی و با اولیای خدا بجنگی. برگرد، آنچه دیگران میخواستند انجام دادی و ماموریت خویش را به پایان رساندی، خداوند اهل بیت(علیهم السلام) را یاری خواهد كرد، گرچه زمانی بگذرد...»
و بعضی سخن ابن عباس را چنین نقل كرده اند: «جملت و بغلت و لو عشت لفیلت!» آن روز سوار بر شتر گشتی و امروز بر استر سواری، و اگر زنده بمانی [برای مبارزه با نور خدا و اهل بیت] بر فیل نیز سوار خواهی گشت. و در قسمتهایی از زیارات جامعه، خطاب به امامان معصوم(علیهم السلام) ماجرای شهادت آن بزرگوار را از زبان امام صادق(ع) چنین نقل میكند: «یا موالی... انتم بین صریع فی المحراب قد فلق السیف هامته و شهید فوق الجنازهٔ قد شكت بالسهام اكفانه [اكفانه بالسهام]...; ای سروران من...! شما كسانی هستید كه بعضی جسدتان در میان محراب عبادت در حالی كه فرقتان شكافته بود، به شهادت رسیدید و بعضی از شما شهیدی هستید كه دشمنان اسلام بر جنازه شما تیراندازی كردند، به طوری كه كفنتان سوراخ سوراخ گردید...» در روایت فوق، ابتدا اشاره به نحوه شهادت علی بنابیطالب(ع) شده است و سپس ماجرای تیرباران شدن جنازه امام مجتبی(ع) را بیان میكند و در ادامه آن، ماجرای شهادت امام حسین(ع) و دیگر ائمه را بیان میدارد.
●انعكاس شهادت امام مجتبی(ع)
شهادت مظلومانه سبط اكبر رسول خدا(ص) پرده نفاق را از چهره كریه معاویه كنار زد; پرده نفاقی كه ذوالفقار امیرمؤمنان(ع) در صحرای صفین قادر بر دریدن آن نگردید. شهادت امام مجتبی(ع) كاری كرد كه عمرو بننعجهٔ گفت: «رحلتحسن بنعلی[ع] اولین خاك ذلت و خواری بود كه بر سر عرب پاشید و سیاهبختش گردانید.»
الف) واكنش مردم
امام باقر(ع) نسبتبه انعكاس شهادت آن بزرگوار فرمود: «مكث الناس یبكون علی الحسن بنعلی و عطلت الاسواق; به هنگام شهادت امام مجتبی(ع) مردم گریه و زاری داشتند، حزن آنان را فرا گرفت و عزاداری نمودند و بازارها را تعطیل كردند.»
ب) حضور همگانی
جهم بن ابی جهم میگوید: چون امام حسن مجتبی(ع) رحلت نمود، بنی هاشم همگی بسیج گردیدند و به تمام شهرها و روستاهای اطراف مدینه كه در آنها، انصار زندگی میكردند رفتند و خبر شهادت آن حضرت را با حزن و اندوه اعلان داشتند، به مجرد شنیدن خبر رحلت آن بزرگوار، زن و مرد، كوچك و بزرگ همگی در تشییع جنازه شركت نمودند، به طوری كه بر اثر كثرت جمعیت در میان بقیع اگر سوزن به روی زمین می افتاد به زمین نمیرسید.
پ) مردم مكه و مدینه
ابن ابی نجیح میگوید: «در مكه معظمه و مدینه منوره یك هفته عزای عمومی بود و همه مردم اعم از زنان، مردان و فرزندان خردسال، در فقدان آن حضرت اشك میریختند.»
ت) مردم بصره
ابوالحسن مدائنی مینویسد: عبدالله بن سلمه جهت رساندن خبر رحلت جانگداز امام مجتبی(ع) برای زیاد بن ابیه وارد بصره شد، كه به محض پخش خبر شهادت آن حضرت، آه و ناله مردم بلند شد. ابوبكره برادر زیاد مریض بود، چون صدای گریه مردم را شنید از همسرش میسه بن تشحام پرسید: چه خبر شده؟ با بیپروایی گفت: «حسن بن علی درگذشت و مردم از دست او آسوده شدند!»ابوبكره با خشم و ناراحتی گفت: «ساكت باش! وای بر تو! خدای سبحان او را از شر بسیاری آسوده كرد، و لیكن مردم با فقدان او خیر بسیاری را از دست دادند، خداوند حسن بن علی را رحمت كند.»
ث) همسر معاویه
ابن قتیبه نیز مینویسد: «خبر رحلت امام مجتبی(ع) چون به معاویه رسید، او و بعضی از همراهانش سجده شكر به جا آوردند و تكبیر گفتند، و لیكن فاخته همسر معاویه سخت ناراحت گردید و معاویه را بر شادمانی اش نكوهش نمود و فریادش به «انا لله و انا الیه راجعون» بلند شد».
ج) معاویه و یارانش
در آن زمان عبدالله بن عباس در شام به سر میبرد، چون خبر خوشحالی معاویه را در رحلت امام مجتبی(ع) شنید بر او داخل شد و چون بر زمین نشست، معاویه گفت: حسن بن علی مرد و هلاك گردید! عبدالله گفت: بلی، آنگاه چند مرتبه تكرار كرد: «انا لله و انا الیه راجعون» سپس گفت: معاویه! شنیدم اظهار خوشحالی و شادمانی كردهای! آگاه باش! قسم به خدا با مرگ حسن بنعلی هرگز قبر تو پر نمیگردد و كوتاهی عمر با بركت او بر عمر تو نمی افزاید. او رحلت نمود و حال آنكه وجودش بهتر از تو بود. اگر امروز ما گرفتار فقدان آن وجود مبارك شدهایم، قبلا به چنین مصیبتی در رحلت رسول خدا(ص) مبتلا گشته بودیم، و لیكن خداوند سبحان با تعیین جانشین نیكو، آن را جبران نمود. در این هنگام عبدالله فریادی برآورد و گریه زیادی كرد به طوری كه هر كس در آن جا بود تحت تاثیر قرار گرفت و اشكش جاری گشت، حتی معاویه خبیث هم گریان شد. راوی گفت: «هرگز مانند آن روز، مجلسی را چنان متاثر و گریان ندیدم.» چ) بنهاشم در مدینه منوره حاكم در مستدرك مینویسد: «چون امام حسن مجتبی(ع) در گذشت، زنان بنیهاشم یك ماه در سوگ آن حضرت عزاداری و نوحه سرایی نمودند.» عبیده بنت نائل از عایشه بنتسعد نقل میكند: «زنان بنیهاشم به مدت یك سال برای حسن بنعلی عزاداری كردند.»
ترتیب گننده : مدیر وبسایت التماس دعا...