پیــــــــامبرمــــــــعظم اســـــــلام ( صــلی الله علـــــــــــــــــــــــیه وآله وســــلم )
به نام زیبایی تو این وبسایت را آغاز نمایم ای تمام هستیم که تویی بسم الله الرحمان الرحیم که این جمله است که بمن نیرو و امید می دهد که برگرفته ازتوست. . .
قـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرآن چــــــــیـســت؟
قران آن است که مارا ازاین منطقه پایین به عرش خدا می رساند ای خدای من تو آن که درنظرنااهلان بی زبان هستی ولی چنین زیبا و بافصاحت و بلاغت تمام گب زده ای ای خدای من تو یی آنکه انسان عاشق به دنبال آن سرگردان و پریشان است ولی نمی دانم چه قدر عاشق ازاین همه نعمات تو استفاده کرده و تورا به چه اندازه شناخته است . چه زیبا گفتی آگاه باشید که تنها یادی خداوند آرامش بخش دلها است . قرآن نامه است از معشوقه وقتی آدم کسی را دوست داشته باشد برای نامه می فرستد که خدا هم چون عاشق می باشد چنین نامه عاشقانه برای ما ارسال کرده هست باید سفری دردرون قرآن داشته باشید تامتوجه شوید که من چه می گویم ازشما دوستاران عزیز دعوت می کنم با قرآن دوستی کنید وکسی که منتظر امام زمان است این دوستی اورا به امامشان می رساند به گفته امام طوری رفتار کنید که من به دیدار شما بیایم نه شما دربه در دنبال من بگردید عاقبت هم نرسید موفق و کامگار باشید التماس دعا. . .
هرروز که گنـــــــــــــــــــــــــــاه نکـــــــــنید عــــــــــــــــــــــــــــــــــید است
زندگــــــــــــــــــــــی نامـه مختصرپیــامـــــــــــــــــــبر رحـــمت برای جهانیان
ولادت و دوران كودكى
ولادت پيغمبر اكرم به اتفاق شيعه و سنى در ماه
ربيع الاول است , گو اينكه اهل تسنن بيشتر روز دوازدهم را گفته اند و شيعه بيشتر
روز هفدهم را , به استثناى شيخ كلينى صاحب كتاب كافى كه ايشان هم روز دوازدهم را
روز ولادت مى دانند . رسول خدا در چه فصلى از سال متولد شده است ؟ در فصل بهار .
در السيرة الحلبية مى نويسد : ولد فى فصل الربيع در فصل ربيع به دنيا آمد . بعضى
از دانشمندان امروز حساب كرده اند تا ببينند روز ولادت رسول اكرم با چه روزى از
ايام ماههاى شمسى منطبق مى شود , به اين نتيجه رسيده اند كه دوازدهم ربيع آن سال مطابق
مى شود با بيستم آوريل , و بيستم آوريل مطابق است با سى و يكم حمل . و هفدهم ربيع
مطابق مى شود با پنجم ثور . پس قدر مسلم اين است كه رسول اكرم در فصل بهار به دنيا
آمده است حال يا سى و يكم حمل يا پنجم ثور. در چه روزى از ايام هفته به دنيا آمده
است ؟ شيعه معتقد است كه در روز جمعه به دنيا آمده اند , اهل تسنن بيشتر گفته اند
در روز دوشنبه . در چه ساعتى از شبانه روز به دنيا آمده اند ؟ شايد اتفاق نظر باشد
كه بعد از طلوع فجر به دنيا آمده اند , در بين الطلوعين .
مسافرتها
رسول اكرم , به خارج عربستان فقط دو مسافرت كرده
است كه هر دو قبل از دوره رسالت و به سوريه بوده است. يكسفر در دوازده سالگى همراه
عمويش ابوطالب , و سفر ديگر در بيست و پنج سالگى به عنوان عامل تجارت براى زنى به
نام خديجه كه از خودش پانزده سال بزرگتر بود و بعدها با او ازدواج كرد . البته بعد
از رسالت , در داخل عربستان مسافرتهايى كرده اند . مثلا به طائف رفته اند , به
خيبر كه شصت فرسخ تا مكه فاصله دارد و در شمال مكه است رفته اند , به تبوك كه
تقريبا مرز سوريه است وصد فرسخ تا مدينه فاصله دارد رفته اند , ولى در ايام رسالت
از جزيرة العرب هيچ خارج نشده اند .پيغمبر اكرم چه شغلهايى داشته است ؟ جز شبانى و
بازرگانى , شغل و كار ديگرى را ما از ايشان سراغ نداريم . بسيارى از پيغمبران در
دوران قبل از رسالتشان شبانى مى كرده آن هم چنانكه موسى شبانى كرده است . پيغمبر
اكرم هم قدر مسلم اين است كه شبانى مى كرده است . گوسفندانى را با خودش به صحرا مى
برده است , رعايت مى كرده و مى چرانيده و بر مى گشته است . بازرگانى هم كه كرده
است . با اينكه يك سفر , سفر اولى بود كه خودش مى رفت به بازرگانى. آن سفر را با
چنان مهارتى انجام داد كه موجب تعجب همگان شد .
پيغمبر اكرم در عصر جاهليت
سوابق قبل از رسالت پيغمبر اكرم چه بوده است ؟
در ميان همه پيغمبران جهان , پيغمبر اكرم يگانه پيغمبرى استكه تاريخ كاملا مشخصى
دارد ... الف- وسال های قبل از بعثت , در آن محيط كه فقط و فقط محيط بت پرستى بود
, او هرگز بتى را سجده نكرد . البته عده قليلى بوده اند معروف به (حنفا) كه آنها هم از سجده كردن بتها احتراز
داشته اند ولى نه اينكه از اول تا آخر عمرشان , بلكه بعدا اين فكر برايشان پيدا شد
كه اين كار , كار غلطى است و از سجده كردن بتها اعراض كردند و بعضى از آنها مسيحى
شدند . اما پيغمبر اكرم در همه عمرش , از اول كودكى تا آخر , هرگز اعتنائى به بت و
سجده بت نكرد . اين , يكى از مشخصات ايشان است. ب - پيش از بعثت براى خديجه كه بعد
به همسرى اش در آمد , يك سفر تجارتى به شام انجام داد در آن سفر بيش از پيش لياقت
و استعداد و درستكارى اش روشن شد او در ميان مردم آنچنان به درستى شهره شده بود كه
لقب(محمد امین) يافته بود امانت ها را به او مى سپردند . , از همين بعثت نيز قريش
با همه دشمنى اى رو پس از هجرت به مدينه , على ( عليه السلام ) را چند روزى بعد از
خود باقى گذاشت كه امانتها را به صاحبان اصلى برساند .
ا در بسيارى از كارها به عقل او اتكا مى كردند .
عقل و صداقت و امانت از صفاتى بود كه پيغمبر اكرم سخت به آنها مشهور بود به طورى
كه در زمان رسالت وقتى كه فرمود آيا شما تاكنون از من سخن خلافى شنيده ايد , همه
گفتند : ابدا , ما تو را به صدق و امانت مى شناسيم .
يكى از جريانهايى كه نشان دهنده عقل و فطانت
ايشان است , اين است كه وقتى خانه خدا را خراب كردند ( ديوارهاى آن را برداشتند )
تا دو مرتبه بسازند , حجر الاسود را نيز برداشتند . هنگامى كه مى خواستند دو مرتبه
آنرا نصب كنند , اين قبيله مى گفت من بايد نصب كنم , آن قبيله مى گفت من بايد نصب
كنم , و عنقريب بود كه زد و خورد شديدى روى دهد . پيغمبر اكرم آمد قضيه را به شكل
خيلى ساده اى حل كرد . قضيه , معروف است , ديگر نمى خواهم وقت شما را بگيرم .
مسئله ديگرى كه باز در دوران قبل از رسالت ايشان
هست , مسئله احساس تأييدات الهى است . پيغمبر اكرم بعدها در دوره رسالت , از كودكى
خودش فرمود . از جمله فرمود من در كارهاى اينها شركت نمى كردم . . . گاهى هم احساس
مى كردم كه گويى يك نيروى غيبى مرا تأييد مى كند . مى گويد من هفت سالم بيشتر نبود
, عبدالله بن جدعان كه يكى از اشراف مكه بود , عمارتى مى ساخت . بچه هاى مكه به
عنوان كار ذوقى و كمك دادن به او مى رفتند از نقطه اى به نقطه ديگر سنگ حمل مى
كردند . من هم مى رفتم همين كار را مى كردم . آنها سنگها را در دامنشان مى ريختند
, دامنشان را بالا مى زدند و چون شلوار نداشتند كشف عورت مى شد . من يك دفعه تا
رفتم سنگ را گذاشتم در دامنم , مثل اينكه احساس كردم كه دستى آمد و زد دامن را از
دستم انداخت, حس كردم كه من نبايد اين كاررا بكنم , با اينكه كودكى هفت ساله بودم
. از جمله قضاياى قبل از رسالت ايشان , به اصطلاح متكلمين ارهاصات است که فضایل آن
حضرت قبل از بعثت زیاد است که ما به همین اندازه اکتفا می کنیم
در بيست
و پنج سالگى , خديجه از او خواستگارى مى كند . البته مرد بايد خواستگارى بكند ولى
اين زن شيفته خلق و خوى و معنويت و زيبايى و همه چيز حضرت رسول است . خودش افرادى
را تحريك مى كند كه اين جوان را وادار كنيد كه بيايد از من خواستگارى كند . مىآيند
, مى فرمايد آخر من چيزى ندارم . خلاصه به او مى گويند تو غصه اين چيزها را نخور و
به او مى فهمانند كه خديجه اى كه تو مى گويى اشراف و اعيان و رجال و شخصيتها از او
خواستگارى كرده اند و حاضر نشده است , خودش مى خواهد . تا بالاخره داستان
خواستگارى و ازدواج رخ مى دهد . عجيب اين است :
دعوت ازخويشاوندان
در اوائل بعثت پيغمبر اكرم آيه آمد : "
انذرعشيرتك الاقربين " خويشاوندان نزديكت را انذار و اعلام خطر كن . هنوز
پيغمبر اكرم اعلام دعوت عمومى به آن معنا نكرده بودند . مى دانيم در آن هنگام على بچه
اى بوده در خانه پيغمبرعلى ( ع ) از
كودكى در خانه پيغمبر بودند كه آن هم داستانى دارد رسول اكرم به علی گفت. غذايى ترتيب بده و بنى
هاشم و بنى عبدالمطلب را دعوت كن . على ( ع ) هم غذايى از گوشت درست كرد و مقدارى
شير نيز تهيه كرد كه آنها بعد از غذا خوردند . پيغمبر اكرم اعلام دعوت كرد و فرمود
من پيغمبر خدا هستم و از جانب خدا مبعوثم . من مأمورم كه ابتدا شما را دعوت كنم و
اگر سخن مرا بپذيريد سعادت دنيا و آخرت نصيب شما خواهد شد . ابولهب كه عمومى
پيغمبر بود تا اين جمله را شنيد , عصبانى و ناراحت شد و گفت تو ما را دعوت كردى
براى اينكه چنين مزخرفى را به ما بگويى جارو جنجال راه انداخت و جلسه را بهم زد .
پيغمبر اكرم براى بار دوم به على ( ع ) دستور تشكيل جلسه را داد . خود اميرالمؤمنين
كه راوى هم هست مى فرمايد كه اينها حدود چهل نفر بودند يا يكى كم يا يكى زياد . در
دفعه دوم پيغمبر اكرم به آنها فرمود هر كسى از شما كه اول دعوت مرا بپذيرد , وصى ,
وزير و جانشين من خواهد بود . غير از على ( ع ) احدى جواب مثبت نداد و هر چند بار
كه پيغمبر اعلام كرد , على ( ع ) از جا بلند شد . در آخر پيغمبر فرمود بعد از من
تو وصى و وزير و خليفه من خواهى بود .
جلسه دار الندوه
دار الندوه حكم مجلس سناى مكه بوده . مكه اساسا نه از خودش
حكومتى داشت به شكل پادشاهى يا جمهورى , و نه تابع يك مركزى بود . يكنوع حكومت
ملوك الطوايفى داشتند . قرارى داشتند كه از هر قبيله اى چند نفر با شرايطى و از
جمله اينكه از چهل سال كمتر نداشته باشند بيايند در آنجا جمع بشوند و درباره
مشكلاتى كه پيش مىآيد با يكديگر مشورت كنند و هر چه در آنجا تصميم مى گرفتند ,
ديگر مردم قريش عمل مى كردند دارالندوه يكى از اطاقهايى بود كه در اطراف مسجد
الحرام بود . الان آن محل خراب شده و داخل مسجد الحرام است .
در آنجا پيشنهادهايى كردند , گفتند بالاخره بايد به يك
شكلى آزادى را از محمد سلب كنيم , يا اساسا او را بكشيم يا حبسش كنيم و يا لااقل
شرش را از اينجا بكنيم و تبعيدش كنيم , هر جا مى خواهد برود . در اينجاست كه هم
شيعه و هم سنى نوشته اند پيرمردى در اين مجلس ظاهر شد با اينكه قرار نبود كه غير
قريش كس ديگر را در آنجا راه بدهند و گفت من اهل نجد هستم . گفتند اينجا جاى تو
نيست . گفت نه , من راجع به همين موضوعى كه قريش در اينجا بحث مى كنند صحبت و فكر
دارم . بالاخره اجازه گرفت و داخل شد . و در اخبار وارد شده كه اين پيرمرد انسان
نبود و شيطان بود كه به صورت يك پيرمرد مجسم شد . به هر حال در تاريخ , او به نام شيخ
نجدى معروف شد كه در آن مجلس شيخ نجدى هم اظهار نظر كرد و در آخر هم نظر شيخ نجدى
تصويب شد . آن پيشنهاد كه گفتند يك نفر را بفرستند پيغمبر را بكشد رد شد . همان
شيخ نجدى گفت اين عملى نيست . اگر شما يك نفر بفرستيد , قطعا بنى هاشم به انتقام
خون محمد او را خواهند كشت و كيست كه يقين داشته باشد كه كشته مى شود و حاضر شود
اين كار را انجام دهد . گفتند او را حبس مى كنيم . گفت حبس هم مصلحت نيست زيرا باز
بنى هاشم به اعتبار اينكه به آنها بر مى خورند كه فردى از آنها محبوس باشد , اگر
چه به تنهايى زورشان به شما نمى رسد ولى ممكن است در موقع حج كه مردم جمع مى شوند
, از نيروى مردم استمداد كنند و محمد را از حبس بيرون بكشند . پيشنهاد تبعيد شد .
گفت اين از همه خطرناكتر است . او مردى خوش صورت و خوش بيان و گيرا است. الان به
تنهايى در اين شهر افراد شما را به تدريج دارد جذب مى كن.يك وقت مى بينيد رفتدر
ميان قبايل عرب چندين هزار نفر را پيرو خودش كرد و با چندين هزار مسلح آمد سراغ
شما . در آخر پيشنهاد شد و مورد قبول واقع شد كه او را بكشند ولى به اين شكل كه از
هر يك از قبايل قريش يك نفر در كشتن شركت كند , و از بنى هاشم هم يك نفر باشد چون از بنى هاشم , ابولهب را در ميان خودشان
داشتندو دسته جمعى او را بكشند و به اين ترتيب خونش را لوث كنند , و اگر بنى هاشم
ادعا كردند , مى گوييم قبيله شما هم شركت داشتند . حداكثر اين است كه به آنها ديه
مى دهيم . ديه ده انسان را هم خواستند , مى دهيم
وقت نزول آیات روحش بخش قرآن
((اقرِأباسم ربك الذي خلق))تمام وجودپيامبرراترس فراگرفت .سرانجام جبرئيل
فرشته ي وحي خودرابه پيامبرمعرفي كردوتكليف تبليغ دين اسلام رابه عهده ي
پيامبرگذاشت ودرهمان لحظه حضرت محمد راحافظ قرآن كردوتمام اصول دين اسلام رابه او آموخت وخلاصه اينكه پيامبردرسن 40 سالگي به پيامبري مبعوث شد.پيامبر بعدازبه بعثت رسيدن راه سعادت و شقاوت را به انسان هانشان مي دادوبا تعاليم خودانسانهارا به راه سعادت راهنمايي مي كردوتوا نست دراين امرخطير ازهمسرمهربانش خديجه خاتون نيزكمك بگيرد وخديجه تمام ثروت خودرا درراه تبليغ اسلام داد.
ستاره اي بدرخشيدوماه مجلــــــــس شد دل رميده ي ما را انيس ومونس شد
نگارمن كه به مكتب نرفت وخط ننوشت به ديده مسئله آموزصدمـــــدرس شد
بدراولي بدركبري بني سليم
سويق ذي امر احد نجران حمراءالاسد بني نضيرذات الرقاع بدرثاني دمة الجندلخندق بني قريضه بني قروه
بني لحيان بني المصطلق حديبيه
خيبر فتح مكه حنينطائف تبوك
امام صادق علیه السلام معجزاتی را که هنگام ولادت پیامبر اکرم آشکار شد، چنین بر میشمارد:
1- ابلیس از ورود به آسمان های هفتگانه محروم شد. 2- شیاطین دور شدند.
3- تمامی بت ها در بتکده به صورت بر زمین افتادند.4 - ایوان کسری شکست و چهارده کنگرهی آن سقوط کرد. 5- آب دریاچه ساوه خشک شد.
6- سرزمین خشک سماوه، آب پیدا کرد. 7- آتشکده فارس پس از هزار سال خاموش شد. 8- نوری از سرزمین حجاز بر آمد تا به مشرق رسید.
9- کاهنان عرب علوم خود را فراموش کردند. 10- سحر ساحران باطل شد.
استحیائیل ــ یکی از فرشتگان بزرگ خدا ــ در شب تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر کوه ابوقبیس ایستاد و با صدایی بلند گفت:« ای مردم مکه! به خدا و فرستاده او و نوری که با او فرو فرستادهایم ایمان بیاورید.»
پیامبــــــــــــروسخنانی زیبــــــــــــــــــــــــایــــــــــــــــــــش
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند جویندگان دانش را دوست دارد. كافى، ج1، ص 30، ح1 .
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند انسان با حیاىِ بردبارِ با عفّتى را كه پاكدامنى مىورزد، دوست دارد.
كافى، ج2، ص 112، ح8 .
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند كار خیرى را كه به آن شتاب شود دوست دارد.كافى، ج 2، ص 142، ح4.
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند مدارا كردن را دوست دارد و بر آن یارى مىدهد.كافى، ج2، ص 120، ح 12.
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند فریاد رسىِ دلسوختگان و درماندگان را دوست دارد.نهج الفصاحه، ح 756.
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند بندگان غیرتمند خود را دوست دارد.نهج الفصاحه، ح 752.
یامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند كارهاى والا و شرافتمند را دوست دارد و از كارهاى پست و ناچیز بیزار است.نهج الفصاحه، ح 804 .
پیامبر صلى الله علیه و آله :
گشادهرو باش كه خداوند انسانهاى گشادهرو را دوست دارد و با اخموى ترشرو دشمن است.الشهاب فى الحكم والآداب، ص 38.
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند دوست دارد كه بین فرزندانتان به عدالت رفتار كنید حتى در بوسیدنشان. نهج الفصاحه، ح 754.
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند جوانى كه جوانیش را در اطاعت از او بگذراند دوست دارد.
نهج الفصاحه، ح 800 .
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند دوست دارد كه وقتى یكى از شما كارى انجام مىدهد در آن محكمكارى كند. نهج الفصاحه، ح 726.
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند انسان آسانگیرِ گشادهرو را دوست دارد.نهج الفصاحه، ح 748.
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند خرج كردن را دوست دارد و با سخت خرج كردن دشمن است پس انفاق و اطعام كن و به ثروت اندوزى مپرداز كه كسب ثروت تو را به سختى مىاندازد. بحارالأنوار، ج64، ص 282، ح 43 .
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند اصرار كنندگان در دعا را دوست دارد. بحارالأنوار، ج 93، ص 378 .
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند مردِ نیرومندى را كه همیشه براى جهاد پا به ركاب است دوست دارد. بحارالأنوار، ج 64، ص 184، ح 40 .
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند تعالى بندگان پرهیزگارِ نیكوكارِ گمنام را دوست دارد، كسانى كه چون حاضرند، شناخته نمىشوند و آنگاه كه غایباند سراغشان را نمىگیرند، قلب هایشان چراغهاى هدایت است و از هر تیرگى و تاریكى نجات مىیابند.
نثر الدّر، ج 1، ص 156 .
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند چشم تیز بین هنگام روى آوردن هوا و هوسها، و عقل كامل هنگام آمدن شبههها را دوست دارد و بخشندگى را هر چند به دانههاى خرما، دوست دارد و شجاعت را اگر چه به كشتن یك مار دوست دارد. مسند الشهاب، ج 2، ص 152، ح 1080 .
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند تداوم دوستى دیرینه را دوست دارد، پس در دوستى مداومت ورزید.
نهج الفصاحه، ح 751.
پیامبر صلى الله علیه و آله :
خداوند عمل صالح مداوم را هر چند اندك باشد، دوست دارد.
كنزالعمال، ح 5348 .
منبع : بحاراانوار و سایت آیت الله بهجت ازطرف مدیروبسایت.. التماس دعا